درس اول
 
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ اَلصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیه وَ عَلی الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ لا سِیَّما مُوْلانا اَمیرَالْمُؤمنینَ(علیه‌السلام)»
مقدمه
  ماه رمضان، ماه تحصیل تقواست ـ چنانچه خداوند می‌فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کَُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم لَعَلََّکُمْ تَتَّقُونَ » ای مؤمنان! روزه بر شما نوشته شد همانطور که بر کسانیکه قبل از شما بودند مقرر شد شاید پرهیزگار شوید. ـ مناسب است خطبه  مشهوری که در آن اوصاف متقین بیان شده و معروف به خطبه هَمّام  است خدمت شما عرضه کنم.
   خطبه همّام شرح حال متقیانی است که مرز نمی‌شناسند و در معنویت، هر روز صاحب مقامات تازه‌تر و پروازهای بالاتر هستند نزدیک شدن به این خطبه واقعاً کار مشکلی است از دو جهت، یکی آن که خودم بسیار‌بسیار از این مراحل دورم ـ انشاء ا... شما به این مراحل نزدیک باشید ـ. دوم اینکه انسان وقتی از یک مطلبی دور بود تنها از این مطلب می‌تواند درکِ مفهومی داشته باشد و نمی‌تواند درک حقیقیِ عینی داشته باشد یعنی مطالب را لمس کند، فقط می‌تواند در اندیشه خودش تصور کند تصور هم با واقعیت خیلی فاصله دارد امّا در عین حال نمی‌شود که انسان از فیوضات نهج‌ البلاغه محروم بماند. با اینکه نهج‌البلاغه مثل دریاست، غواص ماهر، دامن‌دامن دُرّ و جواهر از آن بیرون می‌آورد اما یک آدم تشنة بی‌هنری هم مثل ما، مقداری آب از این دریا بر می‌دارد و به دُرّ و جواهرش هم نمی‌رسد چون نمی‌تواند به عمق آن برود.
  مرحوم میرزا اسدالله قمشه‌ای که از شعرای بزرگوار و عارف ما بود در یک غزل توحیدی، خطاب به پروردگار می‌گوید:
 

نقش تو جز از آینه‌ی دل نتوان یافت
این جلوه زظلمتکده‌ی دل نتوان یافت

تا غرقه نگردی خبر از بحر نیابی
جز نقش کف از بحر به ساحل نتوان یافت

آن آب حیاتی که شهیدانِ تو نوشند
اِلّا ز دم خنجر قاتل نتوان یافت

روشن بود ار شمع که در بزم محبت
تا سر ندهی راه به محفل نتوان یافت
 
    لب ساحل بایستی و دریا را تماشا کنی فقط نقش کف روی آب را می‌بینی و تا خودت را غرق در دریا نکنی عمق دریا را درک نمی‌کنی. در عین حال نباید ما از این دریا فاصله بگیریم بلکه باید از خدا استمداد کنیم که توفیقمان بدهد تا به این مدارج برسیم و بدانیم در این عالم مدارج عالیه‌ای هم هست. افرادی که به این مدارج عالیه رسیده بودنداز چهره‌های معنوی و عاشق خدا بودند که توانسته‌اند دنیا را عوض کنند. نمونه‌اش هم در انقلاب اسلامی خودمان از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره دیده‌ایم.
خداوند انشاء ا... به آبروی محمد و آل محمد به همگی توفیق کسب فیض از خرمن پر برکت علم حضرت علی(علیه‌السلام) عنایت فرماید. این مقدمه‌ای برای شروع خطبه همّام بود.

هَمّام که بود؟
  همّام از یاران حضرت علی(علیه‌السلام) است او مرد عابد و سمیعی بوده که برای فهم حقایق عطش خاصی داشته با این حال وقتی قطره‌ای از دریای علم مولا علی(علیه‌السلام) به او نوشانده شد تاب نیاورد و منقلب شد.
   زمانی‌که قطعه‌ای راجع به مولا علی(علیه‌السلام) گفته بودم اشاره‌ای به این ماجرا هم کرده‌ام که بعضی از ابیاتش خطاب به حضرت چنین است:

جانا چو پا به دوش پیامبر گذاشتی
 از کائنات پای فراتر گذاشتی

شیری چو دید ازتو گَهِ شیرخوارگی   
مادر به خنده نام تو حیدر گذاشتی

اسلام یادگار تو و رنجهای توست
او را زخاک بر سر اختر گذاشتی

آن شب که زد به دور نبی حلقه صد بلا
تنها تو پای خویش به چنبر گذاشتی

آتش گرفت جان زملاحت گَهِ سخن   
لرزید دل، چو پای به منبر گذاشتی

باشد دل تو مرکز انوار معرفت   
اسرار حق به سینه تو اندر گذاشتی

همّام را نَمی چو بدادی ز بحر راز   
جاوید مست گشت و نیامد به هوش باز
 
    یک نم از دریای علم مولا علی(علیه‌السلام) وقتی به همّام نوشانده شد تاب نیاورد و صیحه‌ای زد و جان داد. این همّام از شیعیان خالص خود حضرت است.
روزی خدمت مولا علی(علیه‌السلام) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ! برای من متقیان را وصف  و مجسم کن چنانکه گویا اینجا نشسته‌اند و من به آنان چشم دوخته و آنها را می‌بینم.
حضرت علی(علیه‌السلام) در برابر این تقاضا سکوت کرد و از دادن پاسخ به هَمّام سنگینی ورزید و پس از لحظه‌ای رو به هَمّام کرد و فرمود: «یا هَمّام اِتَقِّ اللهَ وَ اَحْسِنْ فَاِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا و الَّذینَ هُمْ مُحْسِنونَ» ای همّام با تقوا باش و از خدا بترس و کار نیک کن که خدا با افراد با تقوا و نیکو کار است.

خداوند بی‌نیاز از اطاعت بندگان
   حضرت دم از سخن فرو بست و خاموش شد امّا عطش همّام هنوز باقی بود و بر اصرار خود افزود، وقتی که حضرت علی(علیه‌السلام) اصرار زیاد او را دید نخست خداوند را حمد و ثنا گفت و بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله درود فرستاد آنگاه فرمود:
   «اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللهَ ـ سُبحانَهُ وَ تَعالی‌ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاًً عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِم» ای همّام! بدان که خدای قادر توانا هنگامی که مخلوقات عالم را خلق کرد از اطاعت آنان بی‌نیاز بوده و تا ابد هم بی‌نیاز است و نیز از گناه و معصیت مردم در امان بوده و از خطای مخلوقات گَردی بر دامن عصمت او نمی‌نشیند. خداوند از روی حکمتی مخلوقات را آفرید و روی حکمت دیگری انسان را آفرید. نه احتیاجی به اطاعت آنها داشت و نه واهمه‌ای از معصیت و عصیان آنها.
   آنگاه حضرت علی(علیه‌السلام) اشاره کوتاهی به حکمت و فلسفه‌ی این کار دارد و می‌فرماید: «لِاَنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصِیة مَنْ عَصاهُ، وَ لا تَنْفَعُهُ طاعَة مَنْ اَطاعَهُ» برای اینکه معصیت گناهکاران ضرری به او نمی‌زند و طاعت اطاعت کنندگان نفعی به او نمی‌رساند»
   این که خداوند مردم را برای اطاعت خلق نکرد و نیازی به عبادت آنان نداشت به این جهت است که خداوند در حدّ عظیمِ غیرقابل تصوری از کمال است که طاعت اطاعت کنندگان بر کمال حضرت ربوبی ذرّه‌ای نمی‌افزاید. اگر همه عالم و همه فرشتگان و همه جن و انس، اطاعت کنند به قدر سرموئی بر کمال ازلی و ابدی الهی افزوده نمی‌شود. بنابراین خداوند چه نیازی به طاعت بندگانش دارد، طاعت بندگان کوچکترین منفعتی به حال خدا ندارد و نیز از معصیت آنان هراسان نیست زیرا معصیتِ معصیت کنندگان عالم هر قدر هم بزرگ باشد کوچکترین زیانی به ذات پاک پروردگار نمی‌رساند. هیچ موجودی قادر نیست به خدا ضرر بزند یا بر کمال او بیافزاید یا از کمالش کم کند.

 گر جملۀ کائنات کافر گردند  
بر دامن کبریاش ننشیند گرد

   غنای پروردگار و بی‌نیازی آن وجود مطلق پاک، مسئله‌ای است که تمام کتاب‌های آسمانی بر آن تکیه کرده‌اند و برهان‌های‌ عقلی نیز بر غنای الهی داریم پس فقر در آن وجود نیست. مخلوقات را خلق نمی‌کند برای اینکه کمکش کنند او احتیاج به کمک ندارد. از تنهایی هم نگران نیست زیرا نگرانی در ذات پاکش راه ندارد.

من نکردم خلق تا سودی کنم   
بلکه تا بر بندگان جودی کنم

حکمت خلقت انسان
   تا اینجا فهمیدیم خلقت انسان‌ها از جانب خداوند برای این است که خود انسان‌ها به تکامل برسند و بر اثر ظرفیت روحی که از جانب خداوند تبارک و تعالی به انسان‌ها داده شده، از فرشتگان بگذرند و در مقام قرب به خدا از عرشیان و کرّوبیان بالاتر بپرند. چنانکه گوشه‌ای از آن را در سوره بقره، در داستان خلقت آدم و امتحان فرشتگان در امر سجده به آدم می‌خوانیم و اعتراض فرشتگان را به پروردگار در آن سوره می‌بینیم که به خدا عرضه داشتند: چرا موجودی که خون ریز است می‌آفرینی در حالی که آنچه خواسته باشی ما تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم، غافل از آنکه ذات پاک پروردگار از تسبیح کل فرشتگان عالم نیز بی‌نیازِ بی نیازِ بی‌نیاز است.
  «یا اَیُهَّا النّاسُ اَنْتُمُ الفُقَراءُ الَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنیُّ الْحَمید » ای انسان‌ها! این شمائید که نیازمند به خدائید و فقیر درگاه او هستید، خدا غنی و بی‌نیاز و حمید و ستوده است.
   آیه «اَللهُ الصَّمدُ» نیز همین معنا را افاده می‌کند ـ در روایت دارد که خداوند سوره توحید را با عمق عظیمی بر رسولش نازل کرد چون می‌دانست در آخرالزمان، مردمان متعمق و دانشمندی پیدا خواهند شد که در آیات خدا عمیق می‌اندیشند ـ برای «صمد» معنای زیادی کرده‌اند. یکی اینکه صمد یعنی آقا و سَروری که همة عالم به او سجده می‌کنند و مقصود همة عالم و قبله آمال دنیا و پناهگاه همه کس باشد ولی هیچ کس پناهی برای او نباشد، همه محتاج او هستند ولی او حاجت به هیچ کس ندارد. این یک معنای صمد است که البته ما درصدد تفسیر سوره توحید نیستیم.

بندگی راه کمال انسان
  بنابراین خداوند که انسان‌ها را آفریده و برای انسان‌ها دنیا را هم آفریده است نه از باب اینکه خود پروردگار از این جریان سودی داشته باشد بلکه برای این است که این مخلوق در اثر اطاعت، به کمال بی‌نهایت برسد. پس اطاعت ما نردبان کمال خود ماست و معصیت ما سقوط خود ماست و لطف پروردگار از اینجا ظاهر می‌شود که همه انسان‌های روی زمین را راهنمایی می‌کند و وسائل هدایت هم می‌دهد. «رَبُّنَا الَّذی اَعْطی کُلَّ شَیْءٍٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی » خدای ما آن کسی است که همه موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده سپس به راه کمالش هدایت کرده است.
  بعد از راهنمایی و دادن وسایل هدایت، روزی می‌دهد، آبرو می‌دهد، پرده پوشی روی کارها و عیب‌هایت می‌کند،‌ ترا بر اطاعت و بندگی تشویق می‌کند، در این زمینه پیامبران برایت می‌فرستد ـ هم پیامبر ظاهر و هم پیامبر باطن پیامبر ظاهر انبیاء الهی هستند، پیامبر باطن عقل شماستـ. همه اینها را انجام می‌دهد و تنها هدف او این است که تو تکامل پیدا کنی. تو موجودی هستی که قابلیت زیادی داری، موجودی هستی که هر چه کمال پیدا کنی تمام نمی‌شود. نمی‌توان گفت به پایان خط رسیده‌ام.
  لذا می‌بینید علم بشر که یک گوشه‌ای از کمالات بشر است هیچ وقت توقف نکرده، به جایی نرسیده که بشر بگوید این عالِم یا این مخترع به پایان خط علم رسیده بعد از این دیگر هیچ تحقیقی ارزش ندارد و این علم، اینجا متوقف شده است. می‌بینید که آنقدر زمینه دارد که اگر تا روز قیامت دانشمندان بیایند باز معلومات تازه دارند.
  علم بشر نهایت ندارد و لذا هر چه هم پیش برویم تمام نمی‌شود و برای آیندگان جا تنگ نمی‌کنیم و باز برای آینده‌ها و تحقیقات آنها و بررسی‌های علمی آنها و نوآوریها و ابتکارات آنها جا باز می‌ماند. (الله اکبر) حالا که کتاب و قلم و وسایل دیگر آمده می‌بینیم سیر علم چه عجیب است! این گوشه‌ای از کمالات بشر است. بیخود نیست که بشر خلیفه الله است.
  بشریکه از چراغ نفتی به برق و بالاتر از برق به نیروی اتم رسیده، بشری که از اسب‌سواری به هواپیما سواری و بالاتررسیده، آیا می‌توان گفت همین هواپیما و برق آخرین سیر علمی بشر است که اینجا تمام می‌شود یا بالاترش هم چیزی هست؟ بله بالاترش هم چیزی هست و این عجیب است. خوب این بشرِ خلیفه الله باید در اثر بندگی خدا و اطاعت پروردگار به کمالات بی‌نهایت برسد.
  بنابراین خدای حکیم مثل پدری دلسوز است که وسایل تحصیل بچه‌اش را فراهم می‌کند گاهی هدیه‌ای به مدرسه می‌برد که به او بدهند و سپس از معلوماتی که این بچه پیدا می‌کند افتخار می‌کند اما ذره‌ای از معلومات فرزند، خواه دکتر باشد، خواه مهندس، خواه مرجع تقلید و رهبر شود، به پدر نمی‌رسد.
  این یک مَثَل ناقص و بسیار نارساست که هرگز نمی‌توانیم حال بنده را با خدا به حال فرزند به پدر تشبیه کنیم. «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواًًًَ اَحَدٌ» هیچ کس مثل خدا نیست. خداوند بی‌همتای بی‌نظیری است که رحمتش نهایت ندارد.تشویقت می‌کند، وسیله و پاداش به تو می‌دهد، بهشت هم به تو می‌دهد، همه اینها برای این است که تو به کمال برسی. مثل یک پزشک مهربانی که ویزیت بکند نسخه بنویسد، پول دارو به تو بدهدو برای خوردن دارو جایزه هم بگذارد حالا وقتی به نسخه دکتر عمل کردی، آیا دکتر خوب می‌شود یا تو سالم می‌شوی؟!
  این است که خدا «ارحم الراحمین» نامیده شده، چون محبتهایی که در دنیا می‌شود در برابرش یک توقعی هست، حتی همان محبت پدر به فرزند که مثال زدم،پدر از اعتبار فرزند استفاده می‌کند. ولی خدا از اعتبار من و شما استفاده نمی‌کند. ما کی هستیم که اعتبار ما به خدا ارزش بدهد؟! همین پدر در برابر این محبت توقع دارد که موقع پیری عصای دست او باشی و او را کمک کنی اما خدا این توقع هم ندارد.
  در دعا می‌خوانیم: «یا مَبْتَدِءاًَ بِالِنّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها » ای کسی که نعمت به انسان می‌دهی قبل از آنکه این انسان کوچکترین استحقاقی برای نعمت تو داشته باشد. طفلی که به دنیا می‌آید، شیر فراهم، دامن پر مهر مادر فراهم، عاطفه پدر فراهم، چه کار کرده‌ این طفل برای خدا؟ چه استحقاقی به این وجود و به این نعمت و به این مسائل داشته؟ بعد هم که بزرگ شود و کاری انجام دهد به کمالات خودش افزوده، به کمالات خدا چیزی نیافزوده است.
   در روایت قدسی دارد: «بندۀ من! من هر چه در عالم آفریدم برای تو آفریدم، ماه و خورشید و ستاره و دریا، ابر و سبزه و گل و هر نعمت دیگر، حتی فرشتگان به نفع ما آفریده شدند که برای ما دعا و استغفار کنند. و تو را برای خودم خلق کردم که به من برسی.» تا این قطره متصل به دریا شود و این ذرّه به چشمة خورشید عالم تاب جهان افروز متصل گردد. این چه مقامی است؟! این همان است که اولیاء خدا به دنبالش می‌روند. این همان است که عرفای اسلامی دنبالش هستند، ما را برای این جهت آفریدند و این عین عنایت خاص خداست در حق بنده. پس معصیت ما ضرری به او نمی‌رساندو طاعت ما هم منفعتی به حال او ندارد.

تقسیم روزی بین بندگان
   حضرت علی(علیه‌السلام) در ادامه خطبه می‌فرماید: «فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعایِشَهُمْ وَوَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنیا مَواضِعَهُم» پس از آنکه پروردگار، مخلوقات عالم و انسان‌ها را آفرید، وسیله زندگی مخلوقات را بین آنها تقسیم کرد. هر کس روزی خود می‌خورد، هیچ چیز هم از خوان نعمت خدا کم نمی‌شود. «خوان نعمت بی‌دریغش همه جا گسترده» خداوند بین مخلوقات،‌ اختلافاتی که لازمه خلقت بود نهاد و هر کدام را در موضع خود قرار داد. یکی سلیقه‌اش بر زراعت است، یکی بر نجّاری، یکی بر درس خواندن، سلیقه‌ها مختلف، فکر‌ها مختلف، شکلها و اندیشه‌ها مختلف و همه این‌ اختلافات لازمة زندگی است. هرکس را خدا در جای خودش قرار داده است.

تنها متقین اهل فضیلت هستند
  حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: آنچه در این عالم می‌درخشد تقواست، آنکه اهل فضیلت است انسان باتقواست. «فََالمُتَّقُونَ فیها هُمْ اَهلُ الْفَضائِلِ» تمام متقیان عالم اهل فضیلت شدند. در میان سلیقه‌های گوناگون و فکرهای گوناگون، آن کس که تقوایش بیشتر از دیگران بود اهل فضیلت بیشتر شد. این اشاره به آیه 13 سوره حجرات دارد که خداوند می‌فرماید: ای مردم! ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم و بعضی را بر بعضی دیگر امتیازی نیست، شما را قبیله قبیله و شعبه شعبه آفریدیم، نه برای تفاخر بر همدیگر، بلکه برای تمایز از همدیگر، برای اینکه از همدیگر باز شناخته شوید. دنبالش می‌فرماید: «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتقیکُم» آنچه مایه ی کرامت شما پیش خداست تقوای شماست. هر قدر در نبرد با نفس پیروز‌تر باشید پیش خدا عزیزتر هستید.

ملاک برتری تقواست
   در روایت مشهوری وارد شده است که پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و سلم گروهی از جوانان را دید که زورآزمایی می‌کردند، سنگ بزرگی را در وسط نهاده بودند و می‌گفتند هر کس بتواند این سنگ را بلند کند پهلوان‌تر و شجاع‌تر است. در این بین، میان آنها اختلاف پیدا شده بود. پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: اگر من داوری کنم می‌پذیرید؟ عرض کردند: یا رسول الله! کیست که داوری شما را نپذیرد؟! شما اگر داوری کنید همه ما تسلیم می‌شویم، شما بفرمایید کدامیک از ما قهرمان‌تر است. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: از شما قهرمان‌تر کسی است که در مبارزه با هوای نفس پیروزتر باشد نه در برداشتن سنگ.
  بنابراین اهل فضیلت و کرامت افراد باتقوا هستند. هیچ وقت پیش خدا خوب و بد مساوی نیست. فاسق و عادل، متقی و منحرف با هم فرق دارند، امتیاز مال افراد باتقواست. مال ثروتمندان و قدرتمندان عالم نیست.

آخرین سفارش پیامبر در حجة الوداع
  «پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در آخرین خطبه که در مِنا بود اعلام کرد که سال دیگر، شما در موسم حج می‌آیید و من در میان شما نیستم، هر کس حاضر است وظیفه دارد پیام مرا به غایبین برساند و سپس فرمود: ای مردم! همه شما از یک اصل و ریشه هستید «کُلُّکُمْ مِنْ آدَمِ وَ آدَمُ مِنْ تُراب» همه شما از آدم هستید ـ لذا اسمتان بنی آدم است ـ و آدم هم از خاک است. آنگاه فرمود: افتخاری برای عرب نیست به خاطر اینکه عرب است و نمی‌تواند بگوید من مزیتی بر عجم دارم و افتخاری برای سفید پوست نسبت به سیاه پوست و رنگ‌های دیگر نیست، تنها افتخار به تقواست همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»
  بنابراین فضیلت در زر و زور و تزویر نیست. تنها انسان باتقوا انسان افضل و بزرگ و صاحب امتیاز است. حالا ما چطور متّقیان را بشناسیم؟ هر کسی که محاسنی دارد یا عبا و عمامه‌ای دارد باتقواست؟ هرکس مسجد می‌آید باتقواست یا تقوا چیز دیگری است؟ تقوا مسائلی دارد که حضرت علی(علیه‌السلام) در ادامه خطبه همّام به آن می‌پردازد. امیدواریم که خداوند خودش دستمان بگیرد و توفیقمان بدهد که بکوشیم این صفات را در خود به وجود آوریم.
  آنهایی که به این مقامات بلند رسیده‌اند اینها انسان‌هایی بودند که از همین امکاناتی که من و شما داریم استفاده کردند. از جوانی، از عمر، از نظم در کار، مخالفت با هوای نفس،از تفکر و اندیشه،‌ از مراقبه و محاسبة نفس،‌ از تهذیب نفس، از اصلاح خود، از خودسازی از مکتب روزه، از مکتب استقامت و صبر، از مکتب جهاد،‌ از اینها نیرو گرفته‌اند. ما هم می‌توانیم انشاء‌الله از این راه‌ها درس بگیریم و به این عزیزان نزدیک بشویم.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد نظام جمهوری اسلامی که بر پایة تقوا از نخستین روز بنا شده و هدفش رساندن انسان‌ها به تقوا و بندگی توست در پناه امام زمان (عج) از آفات و شر دشمنان نگهداری بفرما.
خدایا روح پاک امام امت را راضی و خرسند بگردان و بر درجات عظیم آن روح پاک بیافزا.
خدایا توفیق حرکت در خط امام به ما عنایت بفرما.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد سایه رهبر عالیقدر بر سر ما مستدام بدار

 
 
 
موضوع :
در محضر یار