• گمشده ای که پیدا بود
    در خویشتن گمم
    اندیشه ام ز تاب درون آب می شود
  • گمشده ای که پیدا بود
    در خویشتن گمم
    اندیشه ام ز تاب درون آب می شود
    چون برق می دود به همه سو خیال من
    پیداست نقش بهت ز سیمای حال من
    همچون صدای رعد که پیچد در ابرها
    آوای قلب من
    در پرده های حیرت و غم غوطه می خورد
    ***
    در خویشتن گمم
    چون هاله ای که در شب پائیز، ماه را
    در بر فرو کشد
    سرگشتگی کشیده در آغوش خود مرا
    در کام خویش برده فرو مغز خسته ام
    قلب شکسته ام
    ***
    چون کودکی سبک سر و بی تاب و بی قرار
    کز هر کنار
    جوید به گریه گمشده ی کودکانه را
    از چشم من چکد قطرات سرشک ها
    گیرد سراغ گمشده ای بی نشانه را
    ای وای اشک ها
    ***
    من نیز چون سرشک، دوانم به هر طرف
    چون سایه های ابر، روانم به هر دیار
    چون موج برق
    چون نور ماه
    می پیچم آسمان و زمین را به زیر پای
    شاید که در کنار افق های دور دست
    شایدکه در میان چمنزار آسمان
    شاید به کهکشان، به پناه ستارگان
    پیدا کنم نشانه گمگشته‌ی عزیز
    ای وای، خسته ام
    ***
    در جستجوی گمشده ی بی نشان خود
    بر قلّه های کوه کشیدم چو ابر، پر
    بر صخره های درّه زدم همچو سیل، سر
    رعدی شدم غریو برآوردم از جگر
    موجی شدم به بحر دویدم نفس زنان
    برقی شدم به شوق پریدم بر آسمان
    اندر ره طلب
    افتادم از نفس
    ***
    دیدم در این میان
    ناگه به سوی من لب ذرّات باز شد
    هستی دهان گشود و سخن راند آشکار
    هر ذرّه گفت، گمشده اینجاست پیش تاز
    کن چشم خویش باز
    ***
    ای مهربان خدای
    گمگشته‌ام تو بودی و کردم چو دیده باز
    دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
    تابنده نور توست
    هر جا ظهور توست
    دیدم به هیچ نقطه تهی نیست جای تو
    خوش می درخشد از همه سو جلوه های تو
    گم گشته ی عزیز، چه خوش یافتم تو را
    ***
    دردا شد اشتباه
    ای مبدأ وجود، تو گمگشته نیستی
    از کثرت ظهور، نهان شد که کیستی
    از هر چه ظاهر است تویی آشکارتر
    مستور نیستی
    نزدیک تر ز من به منی، دور نیستی
    کی بی نشانه ای؟
    هر جا نگاه می دود آنجا نشان توست
    روشنگر  وجود، رخ دلستان توست
    تو آشکاره ای
    من زین میان گمم
    من بسته ام به دیده حجاب غرور و جهل
    کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
    نقص از من است، ورنه رخت را حجاب نیست
    ***
    ای مهربان خدای
    در قلب من تبی ست گدازان و دردناک
    احساس می کنم که به کانون جان من
    سوزنده آتشی ست که سر می کشد به اوج
    احساس می کنم عطشی مست و بی قرار
    اندر فضای هستی من می دود چو موج
    این سوز عشق توست
    در من چو جان نهان
    ***
    پندار و حدس نیست
    احساس می کنم
    درمان نسازد این تب من جز دوای تو
    زائل نسازد این عطش الّا لقای تو
    ای وای سوختم
    رحمی به حال من
    ***
    ای نازنین خدای
    احساس می کنم که بود در سرشت من
    سوزنده یک نیاز
    داغ نیاز را نزُداید ز سینه ام
    جز لذّت پرستش و جز نشئه ی وصال
    مخموری مرا به جز این می علاج نیست
    مطلب عیان بود به بیان احتیاج نیست
    ***
    ای مهربان خدای
    تو راز جان و مایه ی سرمستی منی
    تو هستی منی
    در عمق فکر و پرده ی جانم تویی تویی
    آرام دل، فروغ روانم تویی تویی
  • نجوایی با خدا
    بامدادی تلخ،
    بامدادی انقلاب انگیز و خون آلود
  • نجوایی با خدا
    بامدادی تلخ،
    بامدادی انقلاب انگیز و خون آلود
    بامدادی در کنار دشت
    دشتی از آزادگی لبریز
    بامداد روز عاشورا
    روز درهم ریزی باطل
    با سلاح خون
    روز درهم کوبی بیداد
    باشهادت، با نرفتن زیر بار زور
    بامداد خون
    مرد حق، روح عدالت، رهبر آزاد
    چون نماز صبح را بگذاشت
    دست ها را سوی درگاه خدا برداشت
    گفت با قلبی پر از اخلاص
    با لبانی خشک، لیک از معرفت سیراب
    ای خدای من
    روز سختی ها و محنت ها
    خود تو باشی تکیه گاه من
    ای خدای من
    چون بتازد غم به جان من
    باشی امّید من و پشت و پناه من
    در شبیخون حوادث، در گرفتاری
    می کنی با من بسی مهر و بسی یاری
    ***
    ای بسا وقتا که پیش آمد
    اندهان چون بیکران دریا
    حادثاتی تلخ و وحشت زا
    حادثاتی کاندرو گردد
    راه چاره، هر طرف بسته
    دل شود بیچاره و خسته
    دوست، انسان را نهد تنها
    خصم، بنماید شماتت ها
    ای خدای من.
    در همان هنگام
    من به درگاه تو نالیدم
    سوی تو رو کردم و بگریختم از غیر
    چون تویی سرچشمه ی هر خیر
     تو رسیدی خوش به فریادم
    کردی از بند آزادم
    ***
    پس تویی ای دوست
    منبع هر نعمت و احسان
    صاحب هر نیکی و خوبی
    منتهای رغبت هر دل
    کشتی امّید را تنها تویی ساحل
    ای خدای من
    ای خدای من

    (شعر فوق ترجمه ای آزاد گونه از مناجات پر شوری است که سالار شهیدان، بامداد عاشورا پس از نماز زمزمه فرموده است.)
 
موضوع :
در محضر یار