مصاحبه ی آیت الله ابوترابی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده در حدود 50 سال قبل در سفر تبلیغی با هم به داراب شیراز رفتیم(در دو سفر) که در اولی با آقایان شیخ علی بهجتی و آقا شیخ محمدحسین و آقای شاکری اردکانی در مسجد امام حسن مجتبی داراب منبر میرفتیم در برخی شبها ایشان(آیت الله بهجتی) شعر حافظ را با حال و هوای خاص و لحن دلنشینی زمزمه میکردند:
هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گو چه حاجت که به کیوان بکشی ایوان را
خداوند روح ایشان را شاد کند.
و ابیات دیگر که مکرر میخواندند(البته این شعر را در زمان طاغوت جهت تعرّض به حکومت میخواندند)
و ابیات دیگر که مکرر میخواندند(البته این شعر را در زمان طاغوت جهت تعرّض به حکومت میخواندند)
خدا کند که برآید ز آستین دستی
ز قتل و غارت این دیو سیرتان عبوس
چه دست، دست توانای حجت ابن الحسن
که زیر پرده به دامان حق بود ممسوس
در سال دومی که با هم به داراب رفتیم یکی از مراکز صوفیه اقدام به تبلیغ تصوف و صوفیگری و اغوای مردم کرده بود که ایشان بر منبر برخی از عقاید خرافی و کرامات ساختگی آنها را رد کردند. ایشان از حافظه قوی و ذوق و استعداد سرشاری برخوردار بودند و طبع شعری داشتند و اشعار لطیف و دلپسند ایشان در بعضی جراید و مجلات و کتب ذکر شده. و دیوان غزلهای ایشان به چاپ رسیده.
مقام معظم رهبری اشعار ایشان را میپسندیده و از ایشان قدردانی میکردند که در همین زمینه به مناسبتی میگفتند: مقام معظم رهبری درباره ایشان فرمودهاند: من شاعری با تقواتر از ایشان سراغ ندارم و مرحوم علامه طباطبایی با مشاهده اشعار ایشان فرموده بودند: شما شاعرید، شعر گفتهاید و تشعّر نکردهاید یعنی از موهبت الهی و ذوق سرشاری که خدا به شما داده شعر گفتهاید.
متأسفانه ایشان سالها دچار بیماری قلبی بودند و قبل از آن تصادف کردند که خیلی خطرناک بود و خدا خواستند ایشان زنده بماند و خدمت کند. که بعد از آن تصادف هولناک در حالی به عیادت ایشان رفتم که صورتشان غرق خون بود و ایشان در آن حال اظهار لطف و محبت میکردند و خیلی انسان عاطفی بودند. همه مردم را دوست میداشتند و از محبوبیت بالایی نیز برخوردار بودند. هم در بین اهل علم و غیر از آن هر کس ایشان را دیده بود به ایشان علاقه پیدا کرده بود و این محب متقابل بود.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سيَجْعَلُ لهَمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»؛ کسانی که ایمان و عمل صالح دارند خدای متعال محبت آنها را در دلها قرار میدهد.
« فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تهْوِى إِلَيهِمْ»؛ محبوبیت فوقالعاده داشتند.
ایشان در زندگی صابر، شاکر، فکور و خوش فکر بودند از کسانی بودند که«یَزید فی علمِکم مَنطقُه»؛ وقتی نظر انسان به چهره ملکوتی ایشان میافتاد به یاد خدا میافتاد و عمل ایشان ترغیب به جهان آخرت میکرد. البته این روایت را حضرت عیسی فرمودند که بر ایشان تطبیق میشود.
من گاهی سؤالات ادبی خود را با ایشان در میان میگذاشتم و در حدود یک سال با هم هممباحثه بودیم. در درس آیت الله داماد و درس خارج فقه شرکت میکردیم. البته ایشان نقاط دقیقی در فقه داشتند و از بنده قویتر بودند. من درس آقای داماد را با یکی دیگر از دوستان بحث میکردیم تا بتوانم موقع مباحثه با ایشان بتوانم بحث کنم و مباحثه یک طرفی نباشد.
این اواخر ایشان خیلی نقاهت داشتند و ضعف داشتند ولی همیشه شاداب و متبسم بودند و مصداق « بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ» بودند. چهره ایشان باز و لبخند بر لب داشتند و همیشه اظهار محبت میکردند؛ در روایات هم هست که اگر کسی را دوست میداری، به او بگو که تو را دوست میدارم، تا این دوستی ادامه داشته باشد.
« الأَخِلاءُ يَوْمَئذِ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلا الْمُتَّقِينَ» و ایشان اهل تقوا بودند.
بود هر بِنا که میبینی
بجز بنای محبت که خالی از خلل است
با ایشان ملاقات کردم و احوال ایشان را پرسیدم. گفتند: الحمدلله، من روزی 30 عدد قرص و کپسول میخورم!
سخنرانیهای بسیار جالبی داشتند و درس اخلاق و نهجالبلاغه و پاسخ به پرسشهای مذهبی و شبهات دینی خوبی هم داشتند. چند سال با ایشان در برنامه پاسخ به سؤالات مذهبی شریک بودیم و ایشان برنامههای اخلاقی و اجتماعی را بهتر از من اجرا میکردند و بنده هم مسائل احکام میتوانستم جواب بدهم. که این برنامه پس از 28 سال هنوز ادامه دارد.
در سحرهای ماه رمضان، هر شب برنامه داشتند که خیلی جالب بود که البته مردم قدرشناس دارالعباده یزد و اردکان از ایشان قدردانی میکردند. صحبتهای ایشان درباره ذکر خدا هنوز یادم هست که خیلی جالب بود و امیدوارم نوارهای آن سخنان پیاده بشود و در اختیار عموم قرار گیرد.
تعبد و عبادت ایشان: وقتی به نماز میایستادند خود را در محضر الهی میدیدند و با حال خضوع و خشوع و توجه دقیق و حضور قلب نماز میخواندند. ایشان با اینکه مجتهد بودند تا این اواخر اظهار اجتهاد نکردند. ایشان آیت الله بودند یعنی معلومات فقه و اصول ایشان از بعضی افراد دیگری که به آنها آیت الله میگویند اگر بیشتر نبود، کمتر هم نبود. چون مردم مقام علمی و سطح فکری ایشان را نمیدانستند در زمان حیاتشان به ایشان حجت الاسلام والمسلمین میگفتند. ولی برای ایشان تفاوتی نمیکرد و اگر به او طلبه هم میگفتند من اطمینان داشتم که ناراحت نمیشوند.
ولی بعد از رحلت ایشان حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا حسین نوری(دامت برکاته) که دارای مقام مرجعیت هستند و از رفقای ایشان بودند و با هم مذاکراتی داشتند به مقام علمی و اجتهاد ایشان و در پیام تسلیت به بازماندگان و به مؤمنین ایشان تعبیر به آیت الله کردند. حضرت آیت الله شیخ محمدحسین بهجتی.
افسوس که تا ما دارای نعمتی هستیم از آن قدردانی نمیکنیم و بعد از مرگ و از دست دادن او متأثر و متأسف میشویم. ایشان دارای فضایل اخلاقی و ویژگیهای زیادی بودند. سرعت انتقال داشتند، دقیق و هوشمند بودند اشعارشان نمایانگر اخلاص و سطح معلومات بالای ایشان و درجات عرفانی ایشان بود.
شبی در مدرسه فیضیه، چراغهای مدرسه خاموش بود و شبی تاریک بود، از کتابخانه بیرون آمدم و وقتی به مقابل مدرس رسیدم صدای دلنواز قرآن به گوشم رسید به طوری که نتوانستم برگردم و مجذوب شدم و دقایقی چند ایستادم و گوش دادم، دیدم قاری با یک لحن حزنانگیز قرائت میکرد. وقتی دقت کردم دیدم حضرت آیت الله بهجتی است. به حال در قرّاء قرآن کسی آن طور مرا جذب نکرد. که این بیانگر ایمان ایشان و توجه ایشان به اینکه قرآن کلام الهی است میباشد.
خاطرهای دیگر: ایشان به من میفرمودند: یکی از علمای نجف برای دیدار حضرت امام به جماران رفته و به پاسداران و نگهبانها گفته بود که من میخواهم با حضرت امام ملاقاتی داشته باشم، آنها گفته بودند که باید کارت بگیری و نوبت بگیری و بدون نوبت نمیشود. ولی او گفته بوده که من نمیتوانم و باید زود برگردم به عراق و عتبات. بالاخره آنها قبول نکرده بودند و ایشان گفته بوده که من چیزی مینویسم به حضرت امام بدهید. مرحوم آیت الله بهجتی میفرمودند وقتی حضرت امام آن دست نوشته را خواندند. بگویید بیایند و هر وقت هم مراجعه کردند بدون نوبت بیایند داخل. من از آیت الله بهجتی پرسیدم: آن شعری که خوانده بود چه شعری بود که در حضرت امام اینقدر تأثیر کرد؟
گفتند: آن بیت از حافظ شیرازی بود؛
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی (بزم)
کنون که بدر تمامی نظر دریغ مدار
حضرت آیت الله بهجتی مادری با ایمان و پاکدامن و دلداده به اهل بیت بودند. که مکرر میگفت: والدهام میگفت که آرزو داشتم که دو فرزند دیگر داشتم که نام یکی را «السلام علیک یا اباعبدالله» و دیگری را «لعنت الله علی اعداء آل محمد» میگذاشتم. که این بیانگر تولی و تبری آن مادر بود و از این مادر انتظار چنین فرزندانی هم میرود.
آن زمانی که با این دو برادر در داراب دعوت بودیم، مرحوم حجت الاسلام آقا شیخ علی بهجتی برای دفعه دوم و بنده اولین بار بود که میرفتم و ایشان دعوت شده بود ولی من بدون دعوت رفتم. از ایشان پرسیده بودند که ابوترابی چگونه است؟ گفته بود من نمیدانم، نوشتههایی دارد. و میگویند که یک منبر برود اگر پسندیدیم دوباره دعوت میکنیم. مرحوم آقا شیخ علی من را قسم داد که در منبر دقت کن و دستها را به آسمان بلند کرد که خدایا تو را به حق محمد و آل محمد قسم میدهم که منبر ابوترابی از من جالبتر باشد که مردم بپسندند و او را دعوت کنند.
درباره معلومات آیت الله شیخ محمدحسین بهجتی: سالیان دراز در درس آیت الله بروجردی، حضرت امام، حضرت آیت الله امام، حضرت آیت الله داماد و بیش از همه در درس آیت الله شیخ مرتضی حائری که شاید پانزده، شانزده سال در درس ایشان شرکت کردند و بنده هم در درس شرکت میکردم و ایشان از مستشکلین درس هم بودند و اشکال وارد میکردند. یک روز در منزل یکی از دوستان روز ولادت حضرت امام رضا(ع)بودیم و حضرات آیات بهجتی و حائری هم بودند. آیت الله حائری به آقای بهجتی گفتند شما شعری در ثنا و ستایش حضرت علیابنموسیالرضا نگفتهاید؟ گفتند: چرا. اشک در دیدگان حضرت آیت الله حائری حلقه زد و منقلب شدند بعد هم شعر را خواندند.
ایشان ارتباط با آیت الله علامه طباطبایی هم داشتند که حتی دستوری برای سیر و سلوک گرفته بودند. که در مورد ذکر یونسیه بود که با وضو در هر روز 400 مرتبه در سجده بگوید «لا إِلَهَ إِلا أَنت سبْحَنَك إِنى كنت مِنَ الظلِمِينَ» چند روزی که شد من عوض شدم و گویا در این عالم نیستم و از یک معنویت و روحانیتی برخوردار شدم که به این عالم بی اعتنا شدم. ولی بیش از مدتی ادامه نداشت.
مقام معظم رهبری میفرمودند پنج سال با آیت الله بهجتی هم مباحثه بودم که آیت الله بهجتی میفرمودند حضرت آقای خامنهای از من دقیقتر بودند و نکاتی از فقه داشتند که من نداشتم.
اشعار انقلابی و غزلهای عارفانه ایشان و مخصوصاً مناجات آقا امام سجاد(ع) را که به شعر درآورده خیلی جالب است و بنده توصیه میکنم که همه آن مناجات را بخوانند.
مقالههایی در روزنامهای نوشته بودند که مورد پسند واقع شده بود و در روزنامه سالنامه جعفری فقط مقاله ایشان را درج کرده بود.
یک سال زمستان در قم ایشان با برادرشان با یک عبای نازک تابستانی به سر بردند در صورتی که اگر اشاره میکردند عبای ضخیم و زمستانی به ایشان اهدا میشد. ولی هیچ اظهار نیاز نکردند و بر فقر صبر کردند و به همین دلیل علم ایشان بابرکت بود.
ایشان با حضرت آیت الله بهاالدینی، استاد عرفان ارتباط داشتند و آیت الله بهاالدینی به ایشان اظهار علاقه میکردند.
دوستان ایشان در دوران تحصیل حضرت آیت الله مصباح یزدی و آیت الله سبحانی بودند.
موقعی که اشعاری در مرثیه حضرت آیت الله حجت گفته بودند، آقای سبحانی شوق زده شده بود و به دیدار آیت الله بهجتی آمده بودند.
ایشان در برابر بیماریها و تصادف و سکتههای متوالی مقاومت میکردند و ایّوبوار این ابتلاها را تحمل میکردند. وقتی که رگ قلب ایشان باز شده بود خانواده ایشان فریاد میزدند و به آقای حجت الاسلام شیخ علی جدیدی میگفتند که اطلاع بدهید و ناراحت نمیشدند.
روزی خدمت حضرت آیت الله سید جواد مدرس بودم، دیدم مسئله مرگ برای ایشان حل است تا وقت فرا برسد ایشان تسلیم هستند. و ایشان قوی بود ولی آقای بهجتی ایشان را تقویت کردند. ایشان اگر غلو نکنم مظهر این بیت بودند:
چنان لطف او شامل هر تن است
که هر بنده گوید خدای من است
که هر بنده گوید خدای من است
ایشان با همه با رفق و مهربانی صحبت میکردند و با همه دوست میشدند.