شعر ، شعور ، شعار
نبود شعر ، سخن پیوستن
جمله ها را به سر هم بستن
"قلب " و "تشبیه" و "جناس" آوردن
کلماتی به قیاس آوردن
شعر ، الفاظ به هم بافته نیست
شعله ای جز ز دل تافته نیست
شعر در قافیه ها کی گنجد
لحن داوود نه در نی گنجد
شعر ، شوراست و شعار است و شعور
رویش صبحدم و جوشش نور
شعر ،آوای پر جبریل است
صور گوینده اسرافیل است
دوست را زمزمه ی داوود است
خصم را صحنه ی مرگ آلود است
شعر ، بیدار گر اقوام است
شعر ، آیینه ای از الهام است
شعر ، دلجویی جانبخش خداست
مرهم زخم دل غم زده هاست
شعر آزاده مبراست ز عیب
آبشاریست زسرچشمه ی غیب
شعر ، جانبخش تر از باد صباست
که پیام آور آزادیهاست
شعر ، احساس شکوه است و جلال
درک زیبایی و لطف است و جمال
پیش آن دیده که صاحب نظر است
همه ذرات جهان شعر تر است
هر وجودیست فروعی از دوست
دل هرذره تجلیگه اوست
شعر ، ترسیم غم انسانهاست
نای فریادگر طوفانهاست
نبود شعر جز آیینه ی جان
راز ارواح دراین پرده عیان
خلق چون در بر او بنشینند
اندر او نقش رخ خود بینند
این چنین شعر بود توده پسند
ور جز این است گزاف است و گزند
شعر مسئول ز هر شعر ، جداست
جاودان زنده چو خون شهداست
آنکه را بینش و آگاهی نیست
شعر مسئول چه می داند چیست
شعر مسئول بود فجر حضور
سوختن زآتش و افشاندن نور
شعر مسئول بود حامل راز
خلق بیدارکن از خواب دراز
شعر مسئول بود حق پرور
نه ستایشگر زور است و نه زر
آنکه را روی در این بادیه نیست
شعر مسئول چه می داند چیست
نیست شعرهوس و شعر شراب
شعر آهنگ نی و چنگ و رباب
شعر مسئول ، پیام است و خروش
از خدا نغمه و از غیب ، سروش
شعر مسئول ، خوش آهنگین است
لیک سازش ز دل خونین است
شعر مسئول ، حماسی تپش است
بعثت و نهضت و شور و جهش است
شعر مسئول ، سرافراشتن است
در درون تخم وفا کاشتن است
شعر مسئول ، شکوه است و وقار
نه ستایشگری از خمر وخمار
شعر مسئول ، جهاد است و تلاش
نه شکم بارگی و حرص و معاش
شعر مسئول ، بت انداختن است
نه ز مداحی ، بت ساختن است
شعر مسئول ، گشودن گره است
که زهر شعر خوش ، این شعر ، به است
آنکه را آگهی از واقعه نیست
شعر مسئول چه می داند چیست