درس پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه خطبه متقین به این جملات رسیدیم
«قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأمُونَةٌ وَ اَجْسادُهُم نحیفهٌ و حاجاتُهُم خَفیفه وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفَه. صَبَروُا اَیّاماً قَصیرَةٌ اَعْقَبَتْهُم راحَةً طَویلَه تِجارةٌ مَرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ»
«قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأمُونَةٌ وَ اَجْسادُهُم نحیفهٌ و حاجاتُهُم خَفیفه وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفَه. صَبَروُا اَیّاماً قَصیرَةٌ اَعْقَبَتْهُم راحَةً طَویلَه تِجارةٌ مَرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ»
ترجمه این جملات چنین میشود: انسانهای باتقوا دلهایشان غمناک است و نگران عاقبت کار خود هستند و به خاطر آنکه از اخلاق فاسد تهذیب شدهاند جامعه هم از شرّ ایشان ایمن است چنانکه گویای شری در وجود آنها نیست و پیکرشان در اثر روزهداری و شب زندهداری لاغر است. نیازهایشان سبک و هزینه زندگیشان کم است و جان آنها به زیور عفت مزین شده است. پارسایان و پرهیزکاران روزگاری کوتاه و روزهایی معدود بر سختیها را تحمل کردند و در نتیجۀ این صبر و تحمل، خوشی و آسایش طولانی و وسیع برای خود ذخیره کردند. این تجارتی سودمند بود که توفیق آن را پروردگارشان به آنها داد و این کار را برای آنها آسان کرد
حزن ممدوح و حزن مذموم
این صفات برجسته سرلوحه کار اهل تقواست. اول آنکه همواره دلشان محزون است. ممکن است گفته شود که حزن برای چیست و چرا از نشانههای اهل تقوا آمده است. در روایات هم داریم که «اَلْمُؤمِنُ حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ و بِشْرُهُ فی وَجْهِهِ » مؤمن لبخندش نمایان است و اندوهش پنهان» چرا مؤمن به حزن قلبی متصف شده است؟ پس این شادی و لذت و آسایش را برای چه کسی خلق کردهاند؟ حال آنکه «... لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانوُا یَعْمَلوُنَ » هر چه آیندهی نیک است برای اهل تقواست از سوی دیگر میبینیم که از افسردگی قلب در روایات مذمت شده. امام سجاد(علیهالسلام) در دعای ابوحمزه میفرماید: پناه میبرم به خدا از تنبلی و سستی و غم و اندوه و ترس و بخل و غفلت.
دل چو افسرده شد از سینه برون باید کرد
مرده هر چند عزیز است نگه نتوان داشت
دل افسرده و بینشاط به چه درد میخورد؟ همچنین در روایت دیگری آمده که: «اِیّاکَ وَ الضَّجْرِ وَ الْکَسِلَ فَِانّهُما یَمْنَعانِ حَظَّکَ مِنَ الدُنیا وَ الاخِرّۀ» از دلتنگی و کسالت و افسردگی پرهیزکن چراکه این دو مانع از بهره مندی دنیا و آخرت هستند» و باز در همان باب ذکر شده که هر کس در کار دنیا بینشاط باشد، در کار آخرت بینشاطتر خواهد بود.
جواب این است که حزن غیر از ضجر و دلتنگی است. افسردگی در قلب مؤمن راه ندارد. مؤمن در تمام حالات، بانشاط کار میکند. چنانچه در حالات امام حسین(علیهالسلام) نوشتهاند که هر قدر به ظهر عاشورا نزدیک و مصائب سنگینتر میشد، چهرة سید الشهداء افروختهتر و حالت نشاط حضرت بیشتر میشد. پس انسان در حال شهادت و غم و غصه نیز میتواند با نشاط کار کند. نشاط در عمل با غصهداری و خوشحالی میسازد. انسان ممکن است در تمام حالات با نشاط کار کند. نشاط یعنی زنده دلی و ضجر به معنای دلتنگی و افسردگی است. چنانچه گفتهاند:«دست شکسته کار میکند، ولی دل شکسته کار نمیکند». بنابراین از حزن جایی بدگویی نشده به خصوص حزنی که در قلب انسانهای مؤمن و باتقواست. چنانچه در روایت آمده است، دو نوع حزن داریم، یک حزن برای دنیاست که بسیار مذموم است و حزن دیگر برای امر آخرت است که این حزن انسان را به عمل تشویق میکند این حزن بسیار خوب و از عوامل رشد انسان و از پایههای محکم تقواست. اما حزن دنیایی بسیار مانع رشد است. و در آیات و روایات داریم که هیچ وقت بر آنچه از شما فوت شده تأسف نخورید و فقط در فکر زمان حال باشید و غصة گذشتهها را نخورید و با غصه دل خود را تاریک نکنید و بر این دل که آینۀ الهی است غبار غم نپاشید. حیف است دل مؤمن اسیر دنیا باشد.
حزن امام باقر(علیهالسلام)
روایتی از امام باقر(علیهالسلام) در کتاب ارزشمند تحفالعقول (باب ششم) خطاب به جابر جعفی آمده است که جابر میگوید خدمت امام محمد باقر(علیهالسلام) رفتم و احوال آقا را پرسیدم، حضرت فرمود: صبح کردم در حالی که قلبم نگران و مشغول غم بزرگی بود. جابر میگوید عرض کردم: مولاجان، آیا این غم و غصة شما برای دنیا بود یا دلیل دیگری داشت؟ آنگاه حضرت فرمود: ای جابر، دنیا کوچکتر از آن است که انسان مؤمن برای آن نگران بشود. حزن و اندوه من برای آخرت بود. ای جابر، هر کس حقیقت ایمان در عمق قلبش جا بگیرد، دنیا در نظرش کوچک است و چیزی نیست که برای او غصه بخورد. آنگاه امام در تعبیر خیلی عجیبی فرمودند: اگر ایمان در قلب اثر نکند، فایده ندارد و اگر حقیقت ایمان نباشد، باز فایده ندارد و اگر حقیقت ایمان باشد ولی با چیز دیگری مخلوط باشد، باز هم بی فایده است. آنچه دل را هوشیار میکندو ارزشمند است، اخلاص و حقیقت ایمان است که در قلب راسخ باشد.
اگر حقیقت ایمان در عمق قلب انسان وارد شد و از عالم تصور و تصدیق، به عالم واقعی و باور قلبی رسید، این نوع ایمان انسان را به دنیا بیاعتنا می کند و دنیا را درنظرش کوچک می کند و دیگر برای آن غم و غصه نمیخورد.
بنابراین معنای عبارت «قُلُوبُهُمْ مَحْزوُنَه» معلوم میشود که دل افراد با تقوا همیشه محزون و غمدار است و این حزن و اندوه غیر از کسالت و افسردگی است که آن مذموم است، چرا که این حزن دربارۀ آخرت است. کتاب تحتالعقول از ابن شعبه حرّانی که نویسندهای خوشذوق، متتبّع، روانشناس فقیه و باتقواست. و روایتی که در این کتاب آمده در نهایت اتقان است اگر چه سندش ذکر نکرده.
مولا علی(علیهالسلام) و فدک
حضرت علی(علیهالسلام) در نامة معروف خود به عثمان بن حنیف میفرماید: «از هر آنچه آسمان بر آنها سایه انداخته تنها فدکی در دست ما بود که آن هم قومی بخل ورزیدند و سیاستشان به اینجا کشید که این فدک را از دست ما بگیرند و در مقابل، قومی دیگر یعنی بیت حضرت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سخاوت کردند و آن را دادند. سپس حضرت میفرماید: مرا به فدک و غیر فدک چه کار، که دنیا در نظر من هیچ ارزشی ندارد. در حالی که فردا جسم من در گودالی از خاک خواهد بود.»
آنکه را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
اگر هم ائمه علیهم السلام مسئله فدک را مطرح کردند به خاطر بُعد دنیایی آن نبوده، بلکه به خاطر بُعد معنوی آن بوده. مسئلۀ فدک یک مسئلۀ سیاسی مهم در تاریخ اسلام است و منظور از گرفتن آن، کوتاه کردن دست علی و آل علی از قدرت و خلافت و حکومت و ریاست است. این حزن، مقدس است که همواره به دل و قلب مؤمن نور میدهد، حتی در شادیها هم دلش متوجه آن حزن آخرتی است و این همان است که در مناجاتهای ائمه(علیهمالسلام) مکرر آمده است.
نگرانی ائمه علیهمالسلام از آینده
حضرت امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید: «مولای من، ای نهایت آرزوهای من، آیا مرا در آتش خواهی سوزاند؟! پس این همه امید من و ترس من چه نتیجهای دارد؟!» و در جای دیگر میفرماید: «ای کاش میدانستم که مادرم مرا برای چه زاد؟! ای کاش میدانستم سرانجام کارم به کجا خواهد کشید؟! به بهشت یا جهنم؟! به شقاوت یا سعادت؟!»
این نگرانی ها هرگز که از قلب مؤمن دور نمیشود؛ چون میدانی حتی اگر کارنامه اش پر از کارهای نیکو باشد، ولی خداوند از درِ سختگیری و عدالت وارد شود همه چیز برباد است.
از این رو، امام علی(علیهالسلام) با آن همه نشاط و پویایی در زندگی اجتماعی، هنگام مناجات شبانگاهی مینالید و گریه میکرد و میفرمود: خدایا، اگر روز قیامت فرمان بدهی که علی را به سوی آتش جهنم بکشند کیست که جلوی اراده تو را بگیرد؟! کیست که فرزند ابوطالب را از قهر تو نجات بدهد؟! من بندة توام و تو اختیار دار منی و فردا میرسد که مرا عذاب کنی.
در مناجاتهای امام سجاد(علیهالسلام) نیز آمده است «خدایا! اگر از تقصیرم بگذری، از تو خدای کریم و مهربان چیز تازهای نیست؛ زیرا پیش از من چه بسیار گناهکاران را بخشیده ای و آنها را مشمول عفو و احسان خود کردهای. خدایا، اگر مرا هم عذاب کنی، من مستحق عذابم و همین عذاب تو اجرای عدالت است.»
وقتی سرانجام چنین است، انسان چگونه میتواند آسوده و راحت به سر ببرد. قلب انسان های با تقوا در اندیشه و حزن آخرت است. نمیدانند که سرانجام کارشان چه خواهد شد؟ آیا خدا با عدالت با آنها رفتار خواهد کرد یا با گذشت؟
گریه ارزشمند
«قُلُوبُهُمْ مَحزُونَه» این نگرانی همواره در قلب انسانهای باتقوا وجود دارد و همین نگرانی و حزن، مصلِح آنهاست و نمیگذارد به غرور بیفتند؛ اگر چه همه گونه اعمال نیک انجام داده باشند. و همچنین نمیگذارد مأیوس از رحمت الهی باشند، اگر چه خیلی گناه کرده باشند. بنابراین حزن، غیر از دلتنگی و کسالت و افسردگی است، چیزی به جز غم و غصة دنیایی است. غم و غصه دنیایی، دل را تاریک میکند، ولی غم و غصه آخرت، دل را صاف و صیقلی مینماید. برای همین است که اگر در نماز برای دنیا گریه کنید، نمازت باطل است، ولی اگر برای آخرت باشد، نه تنها نماز را باطل نمیکند، بلکه نماز اصلی و با حضور قلب، همین است.
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
چشم گریان چشمۀ فیض خداست
ای خوش آن چشمی که آن گریان اوست
ای همایون دل که آن بریان اوست
در هر حال مردان خدا چنین بودهاند و نمیتوانید به خود مطمئن باشیم و به همین دلیل هم نباید هیچ وقت عجب داشته باشیم.
پرهیز از عجب و غرور
برادران من! هر چه به این جمهوری اسلامیخدمت کرده و هر چه در جبهه کار کرده باشید، دیگر بالاتر از طلحه و زبیر که نیستید! آیا از عاقبت کار خود صددرصد خاطر جمع هستید؟! اگر صددرصد خاطر جمعی دارید، این غرور است؛ پس خوف از خدا چه میشود؟ و اگر صددرصد خاطر جمعی ندارید و احتمال میدهید که بعد از چندین سال کار، بلغزید و دنباله رو طلحه و زبیر باشید، به خدا پناه ببرید و از او بخواهید که عاقبت شما را ختم به خیر بگرداند. پس اگر کار خیری انجام دادهای، شکر خدا را به جای آور و از خدا بخواه که مبادا یک وقت عُجب، تو را بگیرد و بیچارهات کند. اینکه اهل بیت (ع) فرمودهاند هیچکس را تحقیر نکنید، به همین دلیل است،چون در روایت است که اگر گناهکاری را تحقیرکردید، نمیمیرید، مگر به آن گناه مبتلا شوید.
پس چرا یک مؤمن گناهکار را تحقیر میکنی، مگر خودت مصون از لغزش هستی، آیا احتمال نمیدهی در آینده، همین گناهکاری که امروز درنظر توخوار و ذلیل است، فردا آیندهای مثل حربن یزید ریاحی داشته باشد؟!
حضرت در ادامۀ خطبه، در صفات متقین میفرماید: «وَ شُرُوُرُهُمْ مأمُونَه» اهل تقوی به قدری آرام و خوب زندگی میکنند که جامعه از شر آنان در امان است یعنی به خاطر تهذیب نفسی که کردهاند، شری در وجودشان نیست.
چرا اهل تقوا لاغرند
«اَجْسادُهُمْ نَحیفَه و حاجاتُهُمْ خَفیفَه» اهل تقوا پیکرشان لاغر و نحیف است، یعنی در اصل، زور آزماها و پهلوانهای واقعی اینها هستند، ریاضت واقعی اینها انجام دادهاند. همانگونه که در روایت میخوانیم شجاعت انسان مؤمن، در قلبش مخفی است و بنابراین اهل تقوا با جثه لاغرشان در سخت ترین مصیبت ها وارد میشوند و موفق و سرافراز بیرون میآیند.
اسب لاغر میان به کار آید
روز میدان، نه گاو پرواری
چرا افراد با تقوا لاغرند؟ علت آن را حضرت علی(علیهالسلام) چنین بیان میکند که افراد باتقوا شب ها را به تلاوت قرآن و شبزندهداری و مناجات با خدا و گریه و زاری به صبح میرسانند و روز را هم با تلاش و کار و جهاد و روزهداری سپری میکنند و به این دلیل است که آنها لاغر و نحیف هستند.البته متقیان در عین لاغری، پرزورتر از همه پهلوانهای عالم هستند؛ چون اینها سردی و گرمی دنیا را چشیدهاندودر همه سختیها صبورند و خود را برای هر گونه مصیبتی آماده کردهاند. گر چه جسمشان لاغر است، همت بلند و عزم آهنین دارند و دارای ارادهای محکم هستند.
مردان خدا و با تقوا چنان خود را تربیت کرده اند که با غذای اندک ساختهاند، ولی آن گونه هم نیست که گرسنگی و غذای اندک، آنها را از پا در آورد. کم خوردن و بیشتر کار کردن، یکی از اصول ریاضتهاست که انسان را به مقام بالایی از سیر و سلوک و صفای نفس میرساند.
در مستدرک الوسائل روایات زیادی داریم مبنی بر اینکه غذای مؤمن، دو وعده است؛ یکی صبح و دیگری عصر.آن هم باز بنابر روایات، فقط ثلث معده را پر میکنند، نه همه معده را متأسفانه خورد و خوراک ما اسلامی نیست و ما باید روش تغذیه خود را اصلاح کنیم شیوه خود مولا علی(علیهالسلام) نیز چنین بود.
خود حضرت در نامه به عثمان بن حنیف اشارهای میکند به اینکه ازمن میپرسند اگر قُوت علی این باشد، پس زور علی از کجاست؟ آنگاه خود مولا پاسخ میدهد که درختهای بیابانی، استوار و محکم هستند، اما درختهای نازپرور که مرتب آب میخورند و با دست باغبان پرورش مییابند چقدر سستتر هستند.
نیاز انسانهای باتقوا
«وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَه» انسانهای باتقوا نیازشان هم کم است، چون وقتی قرار شد که خوراک و پوشاک آنها اندک باشد، در نتیجه حاجات و نیازشان نیز بسیار کم است. در حقیقت نیازهای واقعی انسان زیاد نیست و حیف است که انسان، خود را اسیر تشریفات کند. امام امت این درس را به ما داد که اگر به نیازهای واقعی قناعت کنیم، سبکبار هستیم و میتوانیم همهجا آزاد باشیم و اسیر هوای نفس نباشیم.
حضرت امام خمینی (ره) در جایی میفرماید: «اگر نمیگذارند در ایران بمانم، به ترکیه میروم؛ اگر ترکیه ممانعت کرد، به نجف میروم و اگر به نجف هم راهم ندادند، به فرانسه میروم.» یک مرجع تقلید با آن همه تشکیلات، وقتی میتواند این قدر خود را جمع و جور کند ستودنی است. همچنین عجیب است که مانند پرستوی مهاجر، به این طرف و آن طرف کوچ کند. ایشان در همان اوج عظمتش در انقلاب، نیازهایش بسیار کم بود. غذایش مختصر، لباسش مختصر و جایش محقّر بود. در واقع همینگونه هم است، یعنی انسان دو متر پارچه میخواهد برای پوشیدن و یک مقدار غذا هم برای رفع گرسنگی که همهجا پیدا خواهید کرد و دیگر اسیر و در بند مسائل نیستید.
اهل تقوا و عفت نفس
«وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفه» اهل تقوا افزون بر آنکه نیازشان کم است و خود را اسیر نیازهای دروغین و تجملات نمیکنند و نیاز واقعی زندگی را در پیش میگیرند، نَفْس های خود را عفیف نگه میدارند.لازمۀ این عفیف نگه داشتن نفس، همان صفات قبلی است، یعنی وقتی اجساد، نحیف و حاجات کم شد، انسان عفت نفس مییابد.
در روایات است که یکی از صفات رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این بود که خفیفالمؤونه بود، یعنی خیلی کم خرج بود و بسیار ساده میزیست. مولا علی(علیهالسلام) نیز این گونه بود.
شخصی میگوید روز عیدی بود که من بر حضرت علی(علیهالسلام) وارد شدم، دیدم ظرفی از آش عربی درست کرده و یک قاشق هم روی آن گذاشته و پذیراییاش در روز عید، همین یک ظرف آش بود که هر کس وارد میشد حضرت با مقداری از آش او را پذیرایی میکرد. به حضرت عرض شد که مولا جان، چرا شما در وقت خلافت و زمانی که دستتان باز است و این همه رفت و شد دارید، اینگونه پذیرایی میکنید؟! حضرت فرمود: «هذا عیدُ مَنْ غُفِرَلَه؛ عید انسانهایی که مشمول رحمت و مغفرت خدا هستند، چنین است.»
حضرت، پیرو پیامبری است که وقتی جوانترین زنش (عایشه) را به خانه آوردند، فقط با یک ظرف شیر، از مهمانها پذیرایی کرد. البته خود مولا علی(علیهالسلام) نیز در همان نامه معروف به عثمان بن حنیف میفرماید: «شما توانایی چنین کاری را ندارید که مثل من زندگی کنید، امّا با پرهیزگاری و تلاش و پاکدامنی و راستی، مرا یاری کنید،»
بنابراین سبک و ساده زندگی کردن، نَفْس را عفیف میکند و به انسان میآموزد که با مناعت طبع زندگی کند و به سوی این و آن، دست نیاز دراز نمیکند، گرفتار حرص نمیشود و هرگونه مصیبت و بردگی از انسان دور میشود؛ چون انسان به این صفت آراسته شده که نیازهایش کم است و عفت نفس دارد.
امیدوارم که خداوند، ما را به انسانهای متقی واقعی نزدیک کند و به ما قدری اشک چشم و توفیق شبزندهداری و راز و نیاز نصیب و روزی فرماید.
خدایا دلهای ما را سرشار و لبریز از شوق و خوف خود بفرما.
خدایا نیمی بیشتر از عمر و جوانی خود را به هدر دادیم. این چند روز باقیمانده، ما را بیدار کن و عاقبت عمرمان، ختم به خیر بگردان.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد، توفیق بندگی و عمل به دستورهای خود و پیامبر و اولیایت نصیب و روزی همه بگردان.
پروردگارا این نظام مقدس جمهوری اسلامی را از چشم زخم روزگار و از آفت ها و گزندها حفظ بفرما.
پروردگارا روح پاک امام راحل و ارواح پاک شهدای ما و روح آیت الله خاتمی و همه علما را شاد و مسرور بفرما.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد، سایۀ بلند پایۀ رهبر عالیقدر را بر سرِ ما همواره حفظ کن و وجود پر برکت و پرفیض ایشان را از جمیع آفت ها بدور و به وی سلامتی و طول عمر روزی بفرما.
خدایا قلب مقدس آقا امام زمان (عج) را از ما راضی و خشنود بگردان.