حکمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَلصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلي سَيدِ الْأنْبياءِ وَ الْمُرسَلين اَبي القاسِمِ الْمُصْطَفي مُحُمَّدٍ وَ عَلي آلِه الطَّيّبين؛ لاسِيَّما مَولانا يَعْسُوبِ الدّينِ وَ أميرِالْمُؤمِنين عَليِّ بْنِ أبي طالِبٍ عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ السّلام.
مقدمه
بحثي كه براي گفت وگو انتخاب شده، بحثي دامنهدار و داراي فصلهاي گوناگون است و اميدواريم بتوانيم در هر جلسه فصلي از آن را براي شما بيان كنيم. موضوع بحث ما كلماتي ساده از كلمات قصار اميرالمؤمنين(علیهالسلام) يا قسمتي از خطبهها و نامههاي ايشان در نهجالبلاغه است كه بايد مطالب مطرح شده پيرامون آنها را پشت سر هم به خاطر بسپاريد. با استفاده از اين روش نميخواهيم اظهار فضل كنيم؛ چرا که فضلي نداريم، و نميخواهيم با روش معمول و سنت مرسوم پيش برويم كه بنده تنها مطالبي را عرض كنم و شما هم آنها را بنويسيد.
در اين گفت وگوها به دنبال آنيم كه هر بار مطلبي از نهجالبلاغه را با هدف عمل به آن به صورت گسترده و عميق در ذهن و در دفتر خاطره خود ثبت كنيم. بر اين اساس گوينده و شنونده بايد تصميم بگيريم به جاي آنكه به اين مطالب به ديد مجموعه اي از معلومات خشك بنگريم، نهج البلاغه را در عمل خويش پياده كنيم و كلمات مولا علي(علیهالسلام) را در جان و فكر و انديشه خويش جاي دهيم تا إن شاءالله آثار اين كلمات جاويدان در اعمال و رفتار و گفتار ما ظاهر شود. از اين رو بحثي كه انتخاب كرده ايم يكي از بحث هاي كاملاً عملي نهجالبلاغه است كه ما آن را «شيوه پيروي از حضرت علي(علیهالسلام)» ميناميم؛ به اين معنا كه ما چگونه ميتوانيم از اميرالمؤمنين(علیهالسلام) پيروي كرده و شيعه راستين او باشيم.
پرسش اصلي ما اين است كه «تشيّع» به معناي واقعي كلمه به چه معنا است و علائم و نشانههاي تشيع چيست؟ به بيان ديگر مولا علي(علیهالسلام) از ما چه ميخواهد و ما بايد چه كنيم تا همان گونه كه در مقام ادعا ميگوييم شيعهایم، در واقع و نزد ايشان نيز شيعه باشيم؟
پيرامون معناي واقعي تشيع در نهجالبلاغه سخن بسيار است و حضرت انتظارهاي خويش از ما را در لابه لاي نامه هايش آشكار ساخته است؛ مانند نامه حضرت به عثمان بن حُنَيْف كه ميفرمايد: «آگاه باش! هر پيروي كنندهاي را امامي هست كه از او پيروي ميكند و از نور دانشش روشني ميگيرد. آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است ...» حضرت علي(علیهالسلام) از ما پيروي ميخواهد؛ آن هم پيروي بر اساس يك محور خاص و در چارچوب ويژه¬اي كه خودش در نهجالبلاغه بيان كرده است.
هدف ما از اين بحث اين است كه آن مايههاي راستين تشيع را بشناسيم و چگونگي پيروي از نشانههاي آن را بفهميم. براي اين بحث گسترده، اصولي در نظر گرفته شده است كه در اينجا و براي شروع، فصلي از آن را بيان ميكنيم. محور بحث ما در اين جلسه، سخني كوتاه، پرمعنا، وسيع و بيكران از مولا علي(علیهالسلام) است، و آن حكمت 316 از حكمت هاي نهجالبلاغه است.
قالَ عَليٌ(علیهالسلام):«أنا يَعْسُوبُ الْمُؤمِنينَ و الْمالُ يَعْسُوبُ الفُجّارِ».
در اين حديث يكي از نشانههاي تشيع راستين بيان شده است كه در ادامه آن را توضيح خواهيم داد، اما پيش از ورود به اصل بحث بايد توضيحي درباره كلمه «شيعه» داده شود. كلمه «شيعه» به معناي دنبالهروي است؛ براي نمونه وقتي با شور و شوق به دنبال جنازه شهيدي حركت ميكنيم ميگويند «فلاني جنازه را مشايعت كرده است»، و يا اگر هنگامي كه به بدرقه مسافر محبوبي مي رويم، به سادگي از او دل نكنيم و تا آخرين لحظه با او باشيم و حتي پس از حركت وسيله نقليه اش هم پشت سر او حركت كنيم، ميگويند «دوست خود را مشايعت كرده است».
تشيع چيست؟
كلمه هاي «مشايعت» و «تشيع» و «شيعه» از يك ريشه گرفته شده اند كه معناي آن عبارت است از «دنبالهروي با عشق و علاقه»، نه دنبالهروي با قهر و زور و نه دنبالهروي بر اساس تصادف. بنابراين مشايعت و تشيع «پيروي هدفدار و همراه با عشق و علاقه» است؛ يعني اگر بر اساس عشق و علاقهاي كه به حضرت علي(علیهالسلام) داريم دنبالش برويم و اين دنبالهروي بر اساس شور و شوق و داراي هدف باشد، آن گاه اسم اين دنباله روي تشيع است.
اگر يك فيلسوف غربي تنها از آن رو كه ميداند حضرت علي(علیهالسلام) مردِ حكمت است دنبال او راه بيفتد و براساس فرمان او عمل كند، اما اين كار او از روي علاقه نباشد، پيرو و دنباله رو و شيعه علي(علیهالسلام) محسوب نميشود. همچنين اگر كسي با عشق پشت سر امام علي(علیهالسلام) حركت كند، ولي حركت او بدون هدف باشد و يا هدفش اين نباشد كه با اين پيروي به آن هدفي كه حضرت ميرسد برسد، در اينجا نيز با اينكه عشق و علاقه در كار است، اما كلمه تشيع و مشايعت به كار برده نميشود.
شيعه راستين از ديدگاه روايات
براساس روايات موجود در منابع شيعي، اطلاق كلمه شيعه بر يك فرد شرايط دشواري دارد. در اينجا قصد ورود به آن بحث را نداريم، ولي خوب است يكي دو نمونه از اين روايات را از نظر بگذرانيم تا بدانيم كه در ديوان ائمه(علیهمالسلام) شيعه شرايط سنگيني دارد و البته در مقابل، پاداش بسيار و بينهايتي هم دارد.
مرحوم شيخ صدوق(رحمتاللهعلیه) كه از محدثان بزرگ و علماي برجسته ما است، كتابي به نام صفات الشيعه در دو بخش نوشته و در بخش اول آن صفاتي كه بايد يك شيعه داشته باشد را گردآورده و در بخش ديگر آن فضائل شيعه را بيان كرده است. انسان هنگامي كه آن فضايل را ميخواند، مانند تشنهاي كه به دنبال آب مي دود سراسيمه به دنبال تشيع راستين ميگردد، ولي وقتي صفات شيعه را هم بخواند، ميبيند هرچند پاداش شيعه بودن بزرگ و عظيم است، اما شرايط آن نيز سنگين است. اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده است و اگر كسي آن را با دقت مطالعه كند، به نظر مي رسد حتماً تحولّي در او ايجاد خواهد شد. اكنون به يك نمونه از اين تحول ها اشاره ميكنيم.
شخصي خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسيد و عرض كرد: «يابنرسولالله، چگونه قيام نميكني با اينكه خلافت حق شما است؟ در حالی اين خلافت را به دشمنان خود واگذاشتهاي و براي احقاق حق خويش قيام نميكني، كه خراسان پر از شيعيان شما است».
لحظهاي از اين سخن گذشت. امام(علیهالسلام) براي اينكه معناي تشيع راستين را به او و به ما نسل هاي بعد بفهماند خطاب به اين شخص فرمود: «برادر! در منزل ما تنوري است افروخته، سرشار از آتش، من به تو دستور ميدهم كه خود را داخل اين تنور بيندازي». تا اين امر از سوي امام(علیهالسلام) صادر شد، آثار كراهت در صورت اين مرد موج زد و نشانههاي تمرّد از امر امام(علیهالسلام) در او نمايان شد و شروع به بهانهجويي و فرار از فرمان امام(علیهالسلام) كرد كه «آقا، من گرفتارم، مرا معاف بداريد، زن و فرزندم در خراسان چشم به راه من هستند و...» امام صادق(علیهالسلام) نيز او را عفو فرمود.
در همين هنگام فردي كه يك شيعه راستين بود وارد شد. امام(علیهالسلام) فرمود: «فلاني، خود را درون تنور منزل ما كه پر از آتش است بينداز». تا اين فرمان از سوي امام(علیهالسلام) صادر شد، اين مرد سرازپا نشناخت و درست مانند كسي كه جايزهاي به او داده باشند و يا همچون فقيري كه موهبت بزرگي به او داده اند، با شوق و ذوقي حركت كرد. مرد خراساني پنداشت كه اين مرد هم از فرمان امام(علیهالسلام) سرباز زد و به سراغ كار خود رفت.
پس از اندكي گفت وگو، امام(علیهالسلام) فرمود: «برويم ببينيم رفيق ما فرمان ما را اطاعت كرده است يا نه!؟» وقتي نزديك تنور رسيدند ديدند اين شخص خود را با لباس درون تنور انداخته، اما آتش گرداگرد او ميچرخد و او را نميسوزاند و درست همان گونه كه آتش بر حضرت ابراهيم خليلالله(علیهالسلام) گلستان شد، بر اين شيعه راستين نيز گلستان شده است. امام صادق(علیهالسلام) او را بيرون آورد و آن گاه رو به مرد خراساني كرد و فرمود: «چند نفر شيعه مانند اين مرد در خراسان داريم؟!» آن فرد عرض كرد: «آقا، اگر شيعة شما اين است، هيچ!!».در حقيقت امام(علیهالسلام) با اين كار خود معناي تشيع را به آن فرد و به ما فهماند كه تشيع يك حركت هدف دار عاشقانه است كه انسان به دنبال امام و به فرمان امام آن را انجام ميدهد و در نتيجه هر چه امام بگويد، ميپذيرد.
مرد ديگري كه از قم خدمت امام(علیهالسلام) رسيده بود، عرض كرد: «شيعيان قم به شما سلام مي¬رسانند». حضرت فرمود: «شيعيان!؟ شيعة من كسي است كه اگر مثلاً در يك شهر صدهزار نفري زندگي كند، از نظر امانت و تقوا و صداقت بر همه برتري داشته باشد و در ميان جمعيت صدهزار نفري بدرخشد».
عدهاي ديگر از شهرهاي دور براي ملاقات با حضرت امام رضا(علیهالسلام) آمده بودند. چندين بار به امام اطلاع ميدادند كه «آقا، عدهاي از شيعيان شما از راه دور آمدهاند و تقاضاي ديدار با شما را دارند»، ولي حضرت آنها را به حضور نميپذيرفت. تا اينكه يك روز در بين راه امام(علیهالسلام) را ديدند و از ايشان پرسيدند كه «آقا، چرا ما را به حضور نميپذيريد؟» امام(علیهالسلام) فرمودند: «چون دروغ ميگویيد! شما شيعه ما نيستيد! اگر از همان ابتدا راست گفته بوديد شما را ميپذيرفتم، ولي دروغ ميگفتيد! اگر واقعاً شيعهايد، پس آن سيماي روشن شبزندهداریتان كجاست؟ آن تقوا و زهدتان كجاست؟...» و همين¬طور بعضي از صفات شيعيان را براي آنها بيان فرمود.
روشن شد كه كلمه شيعه يا تشيع يك كلمه بسيار پرقيمت و پربها است كه ما با آن فاصلة زيادي داريم. ولي خوشبختانه نظام جمهوري اسلامي ايران زمينة مساعدي براي ما فراهم كرده تا بتوانيم ان شاءالله خودمان را تا اندازهاي به تشيع راستين و پيروي از مولا علي(علیهالسلام) نزديك كنيم.
تا اينجا دانستيم كه كلمه تشيع و شيعه كلمهاي است كه از مرتبه دوستي علي(علیهالسلام) خيلي بالاتر است. دوستي علي(علیهالسلام) تنها يكي از شرايط تشيع است و از همين رو است كه امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «شيعه ما نيست كسي كه به زبان ميگويد من شيعهام و ما را دوست ميدارد، اما در عمل اهل تقوا نيست و عمل و قولش مخالف با عمل و قول ما است. شيعه ما كسي است كه هم در دل ما را دوست ميدارد، هم با زبان اين محبت را بيان ميكند و هم در عمل پيرو ما است».
پس مسئله حركت عملي يكي از شرايط تشيع راستين است. اگر تنها محبت قلبي ملاك تشيع باشد، همه ما افرادي را سراغ داريم كه علي(علیهالسلام) را كمتر از من و شما دوست نميدارند، ولي شيعه محسوب نميشوند. يكي از اين افراد جرج جرداق مسيحي لبناني است؛ همان كسي كه كتاب بسيار ارزنده صوت العدالۀ الإنسانيۀ را نوشته و شش جلد دربارة حضرت علي(علیهالسلام) قلم فرسايي كرده است. او عاشق علي(علیهالسلام) است، اما شيعه نيست؛ چون عشق او همراه با عمل نيست. جبران خليل جبران نيز از نويسنده هاي روشنفكر لبناني است كه به امام علي(علیهالسلام) عشق ميورزد و او را به اندازه حضرت عيسي(علیهالسلام) دوست ميدارد، اما با اين وجود شيعه نيست.
خلاصه آنكه تشيع شرايطي دارد كه تنها در صورت تحقق آن شرايط مي توان گفت كه يك فرد شيعه است. ما در اين بحث به دنبال فهم اين شرايط هستيم و ميخواهيم با استفاده از نهجالبلاغه شرايط تشيع را دريابيم و ببینيم امام علي(علیهالسلام) از ما چه خواسته است و ما چگونه بايد باشيم تا به آستان مولا علي(علیهالسلام) نزديك شويم.
نخستين گامي كه در اين زمينه بر ميداريم و اولين فصل گفت گويي كه آغاز ميكنيم، همين حديث كوتاه است كه اميرالمؤمنين(علیهالسلام) مي فرمايد: «أنَا يَعْسُوبُ الْمُؤمِنينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجّارِ؛ من پيشواي مؤمنانم و مال پيشواي تبهكاران است». امام(علیهالسلام) در اين روايت يك ميزان و معيار به ما نشان داده تا خود را با آن بیازماییم كه آيا شيعه و مؤمنيم، يا اينكه فاسقيم و فاجر؟
پيش از توضيح اصل روايت، لازم است دو كلمه كه در اين روايت از آنها استفاده شده است كمي توضيح داده شود.
معناي واژه «يعسوب»
زنبوران عسل براي خود اميري دارد. هنگامي كه امير زنبوران عسل كوچك و نوزاد است، به هر سو كه پرواز كند ديگر نوزادان زنبور عسل كاملاً پشت سر او و همانند يك ساية چسبيده به او به دنبالش حركت ميكنند. امير زنبوران عسل كه زنبوري تازه متولد شده است، بر شاخهاي مينشيند و تمام نوزادان زنبور عسل گرداگرد او به او ميچسبند و درست به شكل يك فوج به هم چسبيده درميآيند.
زنبورداران دقيقاً از همين طريق است كه كندوها را تكثير ميكنند. آنها شاخه اي كه فوج زنبورها روي آن نشسته اند را با اره ميبُرند و آن گاه نوزادِ امير زنبورها را پيدا ميكنند. سپس زنبور امير را درون كندویي قرار ميدهند و به اين ترتيب ديگر نوزادان هم به آساني و با عشق و علاقه به درون كندو ميروند و از اين طريق يك كندوي جديد با نسل جديدي از زنبوران شكل مي گيرد. پس «يعسوب» يعني امير زنبوران عسل.
معناي واژه «فجار»
كلمه ديگري كه در اين روايت به كار برده شده «فُجّار» است كه جمع «فاجر» مي باشد. فاجر يعني آدم هوسپرستِ آلوده به گناه كه از گناه كردن شرمي ندارد. حتي ميتوانيم بگوییم فاجر يك درجه بالاتر از فاسق است.
از تعبيرهایي كه قرآن پيرامون فاجران به كار برده است ميتوانيم معناي دقيق تر واژه فاجر را دريابيم. در آيات پاياني سوره عبس ميخوانيم: «وُجُوهٌ يُوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشرَة،ٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ اُولئِكَ هُمُ الكَفَرَةٌ الفَجَرةُ». خداوند در اين آيات ميفرمايد: در روز قيامت مردم دو دسته ميشوند و در دو صف قرار ميگيرند؛ دستهاي با صورتهاي خندان و چهرههايي نوراني و خوشحال و شادمان هستند كه اينان مؤمنانند. دسته ديگر با چهره هاي سياه و گرفته كه گويي غبار بر صورتشان ريخته و ذلت و رسوايي اين صورت هاي سياه را فراگرفته هستند. صاحبان اين صورت هاي سياه، كافران و فاجرانند. به اين ترتيب در اين آيات «فجره» يا همان فاجران در رديف «كفره» يا كافران ذكر شده اند.
همچنين در آيه7 سوره مطفّفين خداوند ميفرمايد: «كَلّا اِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفيِ سُجّين؛ نامه اعمال و سرنوشت آلودهها و هوسپرستها در سجين جهنم است». در آيه8 سوره شمس نيز ميخوانيم: «فَألهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها» كه معناي آن اين است كه خداوند جان انسان را آفريد و به او راه تقوي و نيز راه زشتي و قباحت و فجور را نشان داد. با توجه به اين آيه درمي يابيم كه فجور چيزي در برابر تقوا است و بنابراين كلمه فجور و فاجر به معناي هر گونه گناه كردني نيست؛ يعني اگر فردي گناه كوچكي انجام دهد به او فاجر نميگويند. فاجر يعني انسان هوس بازِ سربههوا، يعني انسان آلوده دامن.
پس از روشن شدن معناي واژگان اين حديث شريف، نوبت به این ميرسد كه به تحليل كوتاهي از اين روايت بپردازيم.
اميرالمؤمنين(علیهالسلام) ميفرمايد: همان گونه كه زنبوران عسل از امير خويش پيروي ميكنند و درست پشت سر او و با كمترين فاصله از او حركت مي كنند و سر سوزني از او جدا نميشوند، همان گونه كه هر كجا امير زنبورهاي عسل برود آنها هم ميروند، روي هر گلي كه بنشيند آنها هم مينشينند، روي هر شاخهاي كه قرار گيرد آنها نيز قرار ميگيرند و به هر كجا كه پرواز كند به دنبالش پرواز ميكنند، من نيز براي مؤمنان چنين حالتي دارم؛ مؤمنان همواره مرا هدف، مقصد و مقصود خويش در نظر ميگيرند، هر كجا من قرار گيرم مؤمنان نيز در اطراف من گرد ميآيند، به هر سو كه حركت كنم آنها نيز به همان سو حركت ميكنند و در هر كجا كه توقف كنم آنها نيز توقف ميكنند و حتي يك وجب و يك گام نيز از من فاصله ندارند، نگاه آنها به سوي من است تا ببينند من چه ميكنم، تا از من پيروي كنند.
خلاصه آنكه همان گونه كه زنبوران عسل در برابر امير خود حالت انقیاد، دنبالهروي و پيروي عاشقانه دارند، مؤمنان نيز چنين عشق و علاقهاي به من دارند و از من پيروي ميكنند. براي مؤمنان خودخواهي مطرح نيست، درست همان گونه كه براي زنبوران عسل مسئله جا و مكان و نشستن روي شاخة دلخواه خود مطرح نيست.
اميرالمؤمنين؛ معيار و محك ايمان
حضرت علي(علیهالسلام) ميفرمايد: من معيار و محك ايمانم. اگر ميخواهيد افراد با ايمان را بشناسيد، معيار اين شناخت من اميرالمؤمنين هستم؛ كسي كه عاشقانه از من پيروي كند و مانند يك سايه، دائم به دنبال من باشد و از من فاصله نگيرد و هدفش هدف من و مقصدش مقصد من باشد، مؤمن راستين و شيعه واقعي من است.
در مقابل مقصد و مقصود فاجران و هوس بازان مال است. انسان بيمكتب، مادّي و اهل هوي و هوس كه از مكتب تشيع فرسنگها فاصله دارد اين گونه شناخته ميشود كه مال در نظر او حكم امير زنبوران عسل را دارد؛ يعني هر كجا كه استفاده مادي در ميان باشد و هر كجا كه بوي پول به مشامش برسد دنبال پول و مال حركت ميكند؛ زيرا «الْمالُ يَعْسُوبُ الفُجّار». هدف و مقصود فاجران مال است و كعبه آمال آنها كه گرد آن طواف ميكنند، مادّيات است. چنين افرادي اگر هم گاهي تظاهر به دينداري ميكنند براي اين است كه اين تظاهر آنها يك منفعت مادي برايشان دارد. آنها فقط مال را ميشناسند و مال را قبله و هدف و كعبه و امام و يعسوب خويش ميدانند.
اين سخن گرانقدر آن قدر عميق است كه هرچه در آن غور كنيم به عمق آن نميرسيم. ياللعجب! اي امير فصاحت عالم، اي علي، تو چه اعجوبهاي هستي كه دو جمله كوتاه مي گويي، اما اين دو جمله مانند دو درياي بزرگ، بيكران و پهناور هستند.
بنابراين اگر ميخواهيد ببينيد آيا مؤمن و شيعة واقعي هستيد يا خداي ناخواسته از تشيع فاصله داريد و جزء فاجران و فاسقان هستيد، معيارش همين است. ببينيد نگاه شما و عشقتان به مولا علي(علیهالسلام) چگونه است. آيا به اين عشق ميورزيد كه خود را همانند ايشان كنيد، آيا به اين عشق ميورزيد كه خود را به ايشان نزديك كنيد، آيا به اين عشق ميورزيد كه پيش امام(علیهالسلام) عزيز باشيد حتي اگر هيچ ثروتي نداشته باشيد؟ يا نه، به مال عشق ميورزيد!
اين ميزان و معيار، بر سر دو راهي ها بيشتر و بهتر به كار مي آيد؛ يعني اگر سر يك دو راهي قرار گرفتيد كه نتيجه قدم گذاشتن در يكي از اين دو راه رضايت مولا علي(علیهالسلام) و سرانجام قدم نهادن در طرف ديگر، رسيدن به ثروت و رياست و مال و مادّيات است، چنانچه از راه رضاي اميرالمؤمنين(علیهالسلام) منحرف شديد و به سوي مال و ثروت چرخيديد، بايد بدانيد كه شيعه نيستيد. اما اگر در اين دو راهي امتحان، از مال و ثروت به راحتي چشم پوشيديد و عاشقانه به دنبال مولا پركشيديد، بدانيد كه شيعهايد.
حضرت علي(علیهالسلام)؛ مصداق حبل الله
از برادران و خواهران پيرو حزب الله انتظار مي رود كه شيعه راستين مولا علي(علیهالسلام) باشند؛ زيرا حزب الله، حزب علي(علیهالسلام) است. خداوند در قرآن ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقوُا؛ چنگ بزنيد به حبل الله المتين و متفرق نشويد». براساس اين آيه آنچه مايه وحدت ما است حبل الله است و اگر حبل الله نباشد تفرقه به وجود ميآيد . در روايات حبل الله به ولايت علي(علیهالسلام) تفسير شده است و همين جا است كه مولوي ميگويد:
مقدمه
بحثي كه براي گفت وگو انتخاب شده، بحثي دامنهدار و داراي فصلهاي گوناگون است و اميدواريم بتوانيم در هر جلسه فصلي از آن را براي شما بيان كنيم. موضوع بحث ما كلماتي ساده از كلمات قصار اميرالمؤمنين(علیهالسلام) يا قسمتي از خطبهها و نامههاي ايشان در نهجالبلاغه است كه بايد مطالب مطرح شده پيرامون آنها را پشت سر هم به خاطر بسپاريد. با استفاده از اين روش نميخواهيم اظهار فضل كنيم؛ چرا که فضلي نداريم، و نميخواهيم با روش معمول و سنت مرسوم پيش برويم كه بنده تنها مطالبي را عرض كنم و شما هم آنها را بنويسيد.
در اين گفت وگوها به دنبال آنيم كه هر بار مطلبي از نهجالبلاغه را با هدف عمل به آن به صورت گسترده و عميق در ذهن و در دفتر خاطره خود ثبت كنيم. بر اين اساس گوينده و شنونده بايد تصميم بگيريم به جاي آنكه به اين مطالب به ديد مجموعه اي از معلومات خشك بنگريم، نهج البلاغه را در عمل خويش پياده كنيم و كلمات مولا علي(علیهالسلام) را در جان و فكر و انديشه خويش جاي دهيم تا إن شاءالله آثار اين كلمات جاويدان در اعمال و رفتار و گفتار ما ظاهر شود. از اين رو بحثي كه انتخاب كرده ايم يكي از بحث هاي كاملاً عملي نهجالبلاغه است كه ما آن را «شيوه پيروي از حضرت علي(علیهالسلام)» ميناميم؛ به اين معنا كه ما چگونه ميتوانيم از اميرالمؤمنين(علیهالسلام) پيروي كرده و شيعه راستين او باشيم.
پرسش اصلي ما اين است كه «تشيّع» به معناي واقعي كلمه به چه معنا است و علائم و نشانههاي تشيع چيست؟ به بيان ديگر مولا علي(علیهالسلام) از ما چه ميخواهد و ما بايد چه كنيم تا همان گونه كه در مقام ادعا ميگوييم شيعهایم، در واقع و نزد ايشان نيز شيعه باشيم؟
پيرامون معناي واقعي تشيع در نهجالبلاغه سخن بسيار است و حضرت انتظارهاي خويش از ما را در لابه لاي نامه هايش آشكار ساخته است؛ مانند نامه حضرت به عثمان بن حُنَيْف كه ميفرمايد: «آگاه باش! هر پيروي كنندهاي را امامي هست كه از او پيروي ميكند و از نور دانشش روشني ميگيرد. آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است ...» حضرت علي(علیهالسلام) از ما پيروي ميخواهد؛ آن هم پيروي بر اساس يك محور خاص و در چارچوب ويژه¬اي كه خودش در نهجالبلاغه بيان كرده است.
هدف ما از اين بحث اين است كه آن مايههاي راستين تشيع را بشناسيم و چگونگي پيروي از نشانههاي آن را بفهميم. براي اين بحث گسترده، اصولي در نظر گرفته شده است كه در اينجا و براي شروع، فصلي از آن را بيان ميكنيم. محور بحث ما در اين جلسه، سخني كوتاه، پرمعنا، وسيع و بيكران از مولا علي(علیهالسلام) است، و آن حكمت 316 از حكمت هاي نهجالبلاغه است.
قالَ عَليٌ(علیهالسلام):«أنا يَعْسُوبُ الْمُؤمِنينَ و الْمالُ يَعْسُوبُ الفُجّارِ».
در اين حديث يكي از نشانههاي تشيع راستين بيان شده است كه در ادامه آن را توضيح خواهيم داد، اما پيش از ورود به اصل بحث بايد توضيحي درباره كلمه «شيعه» داده شود. كلمه «شيعه» به معناي دنبالهروي است؛ براي نمونه وقتي با شور و شوق به دنبال جنازه شهيدي حركت ميكنيم ميگويند «فلاني جنازه را مشايعت كرده است»، و يا اگر هنگامي كه به بدرقه مسافر محبوبي مي رويم، به سادگي از او دل نكنيم و تا آخرين لحظه با او باشيم و حتي پس از حركت وسيله نقليه اش هم پشت سر او حركت كنيم، ميگويند «دوست خود را مشايعت كرده است».
تشيع چيست؟
كلمه هاي «مشايعت» و «تشيع» و «شيعه» از يك ريشه گرفته شده اند كه معناي آن عبارت است از «دنبالهروي با عشق و علاقه»، نه دنبالهروي با قهر و زور و نه دنبالهروي بر اساس تصادف. بنابراين مشايعت و تشيع «پيروي هدفدار و همراه با عشق و علاقه» است؛ يعني اگر بر اساس عشق و علاقهاي كه به حضرت علي(علیهالسلام) داريم دنبالش برويم و اين دنبالهروي بر اساس شور و شوق و داراي هدف باشد، آن گاه اسم اين دنباله روي تشيع است.
اگر يك فيلسوف غربي تنها از آن رو كه ميداند حضرت علي(علیهالسلام) مردِ حكمت است دنبال او راه بيفتد و براساس فرمان او عمل كند، اما اين كار او از روي علاقه نباشد، پيرو و دنباله رو و شيعه علي(علیهالسلام) محسوب نميشود. همچنين اگر كسي با عشق پشت سر امام علي(علیهالسلام) حركت كند، ولي حركت او بدون هدف باشد و يا هدفش اين نباشد كه با اين پيروي به آن هدفي كه حضرت ميرسد برسد، در اينجا نيز با اينكه عشق و علاقه در كار است، اما كلمه تشيع و مشايعت به كار برده نميشود.
شيعه راستين از ديدگاه روايات
براساس روايات موجود در منابع شيعي، اطلاق كلمه شيعه بر يك فرد شرايط دشواري دارد. در اينجا قصد ورود به آن بحث را نداريم، ولي خوب است يكي دو نمونه از اين روايات را از نظر بگذرانيم تا بدانيم كه در ديوان ائمه(علیهمالسلام) شيعه شرايط سنگيني دارد و البته در مقابل، پاداش بسيار و بينهايتي هم دارد.
مرحوم شيخ صدوق(رحمتاللهعلیه) كه از محدثان بزرگ و علماي برجسته ما است، كتابي به نام صفات الشيعه در دو بخش نوشته و در بخش اول آن صفاتي كه بايد يك شيعه داشته باشد را گردآورده و در بخش ديگر آن فضائل شيعه را بيان كرده است. انسان هنگامي كه آن فضايل را ميخواند، مانند تشنهاي كه به دنبال آب مي دود سراسيمه به دنبال تشيع راستين ميگردد، ولي وقتي صفات شيعه را هم بخواند، ميبيند هرچند پاداش شيعه بودن بزرگ و عظيم است، اما شرايط آن نيز سنگين است. اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده است و اگر كسي آن را با دقت مطالعه كند، به نظر مي رسد حتماً تحولّي در او ايجاد خواهد شد. اكنون به يك نمونه از اين تحول ها اشاره ميكنيم.
شخصي خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسيد و عرض كرد: «يابنرسولالله، چگونه قيام نميكني با اينكه خلافت حق شما است؟ در حالی اين خلافت را به دشمنان خود واگذاشتهاي و براي احقاق حق خويش قيام نميكني، كه خراسان پر از شيعيان شما است».
لحظهاي از اين سخن گذشت. امام(علیهالسلام) براي اينكه معناي تشيع راستين را به او و به ما نسل هاي بعد بفهماند خطاب به اين شخص فرمود: «برادر! در منزل ما تنوري است افروخته، سرشار از آتش، من به تو دستور ميدهم كه خود را داخل اين تنور بيندازي». تا اين امر از سوي امام(علیهالسلام) صادر شد، آثار كراهت در صورت اين مرد موج زد و نشانههاي تمرّد از امر امام(علیهالسلام) در او نمايان شد و شروع به بهانهجويي و فرار از فرمان امام(علیهالسلام) كرد كه «آقا، من گرفتارم، مرا معاف بداريد، زن و فرزندم در خراسان چشم به راه من هستند و...» امام صادق(علیهالسلام) نيز او را عفو فرمود.
در همين هنگام فردي كه يك شيعه راستين بود وارد شد. امام(علیهالسلام) فرمود: «فلاني، خود را درون تنور منزل ما كه پر از آتش است بينداز». تا اين فرمان از سوي امام(علیهالسلام) صادر شد، اين مرد سرازپا نشناخت و درست مانند كسي كه جايزهاي به او داده باشند و يا همچون فقيري كه موهبت بزرگي به او داده اند، با شوق و ذوقي حركت كرد. مرد خراساني پنداشت كه اين مرد هم از فرمان امام(علیهالسلام) سرباز زد و به سراغ كار خود رفت.
پس از اندكي گفت وگو، امام(علیهالسلام) فرمود: «برويم ببينيم رفيق ما فرمان ما را اطاعت كرده است يا نه!؟» وقتي نزديك تنور رسيدند ديدند اين شخص خود را با لباس درون تنور انداخته، اما آتش گرداگرد او ميچرخد و او را نميسوزاند و درست همان گونه كه آتش بر حضرت ابراهيم خليلالله(علیهالسلام) گلستان شد، بر اين شيعه راستين نيز گلستان شده است. امام صادق(علیهالسلام) او را بيرون آورد و آن گاه رو به مرد خراساني كرد و فرمود: «چند نفر شيعه مانند اين مرد در خراسان داريم؟!» آن فرد عرض كرد: «آقا، اگر شيعة شما اين است، هيچ!!».در حقيقت امام(علیهالسلام) با اين كار خود معناي تشيع را به آن فرد و به ما فهماند كه تشيع يك حركت هدف دار عاشقانه است كه انسان به دنبال امام و به فرمان امام آن را انجام ميدهد و در نتيجه هر چه امام بگويد، ميپذيرد.
مرد ديگري كه از قم خدمت امام(علیهالسلام) رسيده بود، عرض كرد: «شيعيان قم به شما سلام مي¬رسانند». حضرت فرمود: «شيعيان!؟ شيعة من كسي است كه اگر مثلاً در يك شهر صدهزار نفري زندگي كند، از نظر امانت و تقوا و صداقت بر همه برتري داشته باشد و در ميان جمعيت صدهزار نفري بدرخشد».
عدهاي ديگر از شهرهاي دور براي ملاقات با حضرت امام رضا(علیهالسلام) آمده بودند. چندين بار به امام اطلاع ميدادند كه «آقا، عدهاي از شيعيان شما از راه دور آمدهاند و تقاضاي ديدار با شما را دارند»، ولي حضرت آنها را به حضور نميپذيرفت. تا اينكه يك روز در بين راه امام(علیهالسلام) را ديدند و از ايشان پرسيدند كه «آقا، چرا ما را به حضور نميپذيريد؟» امام(علیهالسلام) فرمودند: «چون دروغ ميگویيد! شما شيعه ما نيستيد! اگر از همان ابتدا راست گفته بوديد شما را ميپذيرفتم، ولي دروغ ميگفتيد! اگر واقعاً شيعهايد، پس آن سيماي روشن شبزندهداریتان كجاست؟ آن تقوا و زهدتان كجاست؟...» و همين¬طور بعضي از صفات شيعيان را براي آنها بيان فرمود.
روشن شد كه كلمه شيعه يا تشيع يك كلمه بسيار پرقيمت و پربها است كه ما با آن فاصلة زيادي داريم. ولي خوشبختانه نظام جمهوري اسلامي ايران زمينة مساعدي براي ما فراهم كرده تا بتوانيم ان شاءالله خودمان را تا اندازهاي به تشيع راستين و پيروي از مولا علي(علیهالسلام) نزديك كنيم.
تا اينجا دانستيم كه كلمه تشيع و شيعه كلمهاي است كه از مرتبه دوستي علي(علیهالسلام) خيلي بالاتر است. دوستي علي(علیهالسلام) تنها يكي از شرايط تشيع است و از همين رو است كه امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «شيعه ما نيست كسي كه به زبان ميگويد من شيعهام و ما را دوست ميدارد، اما در عمل اهل تقوا نيست و عمل و قولش مخالف با عمل و قول ما است. شيعه ما كسي است كه هم در دل ما را دوست ميدارد، هم با زبان اين محبت را بيان ميكند و هم در عمل پيرو ما است».
پس مسئله حركت عملي يكي از شرايط تشيع راستين است. اگر تنها محبت قلبي ملاك تشيع باشد، همه ما افرادي را سراغ داريم كه علي(علیهالسلام) را كمتر از من و شما دوست نميدارند، ولي شيعه محسوب نميشوند. يكي از اين افراد جرج جرداق مسيحي لبناني است؛ همان كسي كه كتاب بسيار ارزنده صوت العدالۀ الإنسانيۀ را نوشته و شش جلد دربارة حضرت علي(علیهالسلام) قلم فرسايي كرده است. او عاشق علي(علیهالسلام) است، اما شيعه نيست؛ چون عشق او همراه با عمل نيست. جبران خليل جبران نيز از نويسنده هاي روشنفكر لبناني است كه به امام علي(علیهالسلام) عشق ميورزد و او را به اندازه حضرت عيسي(علیهالسلام) دوست ميدارد، اما با اين وجود شيعه نيست.
خلاصه آنكه تشيع شرايطي دارد كه تنها در صورت تحقق آن شرايط مي توان گفت كه يك فرد شيعه است. ما در اين بحث به دنبال فهم اين شرايط هستيم و ميخواهيم با استفاده از نهجالبلاغه شرايط تشيع را دريابيم و ببینيم امام علي(علیهالسلام) از ما چه خواسته است و ما چگونه بايد باشيم تا به آستان مولا علي(علیهالسلام) نزديك شويم.
نخستين گامي كه در اين زمينه بر ميداريم و اولين فصل گفت گويي كه آغاز ميكنيم، همين حديث كوتاه است كه اميرالمؤمنين(علیهالسلام) مي فرمايد: «أنَا يَعْسُوبُ الْمُؤمِنينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجّارِ؛ من پيشواي مؤمنانم و مال پيشواي تبهكاران است». امام(علیهالسلام) در اين روايت يك ميزان و معيار به ما نشان داده تا خود را با آن بیازماییم كه آيا شيعه و مؤمنيم، يا اينكه فاسقيم و فاجر؟
پيش از توضيح اصل روايت، لازم است دو كلمه كه در اين روايت از آنها استفاده شده است كمي توضيح داده شود.
معناي واژه «يعسوب»
زنبوران عسل براي خود اميري دارد. هنگامي كه امير زنبوران عسل كوچك و نوزاد است، به هر سو كه پرواز كند ديگر نوزادان زنبور عسل كاملاً پشت سر او و همانند يك ساية چسبيده به او به دنبالش حركت ميكنند. امير زنبوران عسل كه زنبوري تازه متولد شده است، بر شاخهاي مينشيند و تمام نوزادان زنبور عسل گرداگرد او به او ميچسبند و درست به شكل يك فوج به هم چسبيده درميآيند.
زنبورداران دقيقاً از همين طريق است كه كندوها را تكثير ميكنند. آنها شاخه اي كه فوج زنبورها روي آن نشسته اند را با اره ميبُرند و آن گاه نوزادِ امير زنبورها را پيدا ميكنند. سپس زنبور امير را درون كندویي قرار ميدهند و به اين ترتيب ديگر نوزادان هم به آساني و با عشق و علاقه به درون كندو ميروند و از اين طريق يك كندوي جديد با نسل جديدي از زنبوران شكل مي گيرد. پس «يعسوب» يعني امير زنبوران عسل.
معناي واژه «فجار»
كلمه ديگري كه در اين روايت به كار برده شده «فُجّار» است كه جمع «فاجر» مي باشد. فاجر يعني آدم هوسپرستِ آلوده به گناه كه از گناه كردن شرمي ندارد. حتي ميتوانيم بگوییم فاجر يك درجه بالاتر از فاسق است.
از تعبيرهایي كه قرآن پيرامون فاجران به كار برده است ميتوانيم معناي دقيق تر واژه فاجر را دريابيم. در آيات پاياني سوره عبس ميخوانيم: «وُجُوهٌ يُوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشرَة،ٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ اُولئِكَ هُمُ الكَفَرَةٌ الفَجَرةُ». خداوند در اين آيات ميفرمايد: در روز قيامت مردم دو دسته ميشوند و در دو صف قرار ميگيرند؛ دستهاي با صورتهاي خندان و چهرههايي نوراني و خوشحال و شادمان هستند كه اينان مؤمنانند. دسته ديگر با چهره هاي سياه و گرفته كه گويي غبار بر صورتشان ريخته و ذلت و رسوايي اين صورت هاي سياه را فراگرفته هستند. صاحبان اين صورت هاي سياه، كافران و فاجرانند. به اين ترتيب در اين آيات «فجره» يا همان فاجران در رديف «كفره» يا كافران ذكر شده اند.
همچنين در آيه7 سوره مطفّفين خداوند ميفرمايد: «كَلّا اِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفيِ سُجّين؛ نامه اعمال و سرنوشت آلودهها و هوسپرستها در سجين جهنم است». در آيه8 سوره شمس نيز ميخوانيم: «فَألهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها» كه معناي آن اين است كه خداوند جان انسان را آفريد و به او راه تقوي و نيز راه زشتي و قباحت و فجور را نشان داد. با توجه به اين آيه درمي يابيم كه فجور چيزي در برابر تقوا است و بنابراين كلمه فجور و فاجر به معناي هر گونه گناه كردني نيست؛ يعني اگر فردي گناه كوچكي انجام دهد به او فاجر نميگويند. فاجر يعني انسان هوس بازِ سربههوا، يعني انسان آلوده دامن.
پس از روشن شدن معناي واژگان اين حديث شريف، نوبت به این ميرسد كه به تحليل كوتاهي از اين روايت بپردازيم.
اميرالمؤمنين(علیهالسلام) ميفرمايد: همان گونه كه زنبوران عسل از امير خويش پيروي ميكنند و درست پشت سر او و با كمترين فاصله از او حركت مي كنند و سر سوزني از او جدا نميشوند، همان گونه كه هر كجا امير زنبورهاي عسل برود آنها هم ميروند، روي هر گلي كه بنشيند آنها هم مينشينند، روي هر شاخهاي كه قرار گيرد آنها نيز قرار ميگيرند و به هر كجا كه پرواز كند به دنبالش پرواز ميكنند، من نيز براي مؤمنان چنين حالتي دارم؛ مؤمنان همواره مرا هدف، مقصد و مقصود خويش در نظر ميگيرند، هر كجا من قرار گيرم مؤمنان نيز در اطراف من گرد ميآيند، به هر سو كه حركت كنم آنها نيز به همان سو حركت ميكنند و در هر كجا كه توقف كنم آنها نيز توقف ميكنند و حتي يك وجب و يك گام نيز از من فاصله ندارند، نگاه آنها به سوي من است تا ببينند من چه ميكنم، تا از من پيروي كنند.
خلاصه آنكه همان گونه كه زنبوران عسل در برابر امير خود حالت انقیاد، دنبالهروي و پيروي عاشقانه دارند، مؤمنان نيز چنين عشق و علاقهاي به من دارند و از من پيروي ميكنند. براي مؤمنان خودخواهي مطرح نيست، درست همان گونه كه براي زنبوران عسل مسئله جا و مكان و نشستن روي شاخة دلخواه خود مطرح نيست.
اميرالمؤمنين؛ معيار و محك ايمان
حضرت علي(علیهالسلام) ميفرمايد: من معيار و محك ايمانم. اگر ميخواهيد افراد با ايمان را بشناسيد، معيار اين شناخت من اميرالمؤمنين هستم؛ كسي كه عاشقانه از من پيروي كند و مانند يك سايه، دائم به دنبال من باشد و از من فاصله نگيرد و هدفش هدف من و مقصدش مقصد من باشد، مؤمن راستين و شيعه واقعي من است.
در مقابل مقصد و مقصود فاجران و هوس بازان مال است. انسان بيمكتب، مادّي و اهل هوي و هوس كه از مكتب تشيع فرسنگها فاصله دارد اين گونه شناخته ميشود كه مال در نظر او حكم امير زنبوران عسل را دارد؛ يعني هر كجا كه استفاده مادي در ميان باشد و هر كجا كه بوي پول به مشامش برسد دنبال پول و مال حركت ميكند؛ زيرا «الْمالُ يَعْسُوبُ الفُجّار». هدف و مقصود فاجران مال است و كعبه آمال آنها كه گرد آن طواف ميكنند، مادّيات است. چنين افرادي اگر هم گاهي تظاهر به دينداري ميكنند براي اين است كه اين تظاهر آنها يك منفعت مادي برايشان دارد. آنها فقط مال را ميشناسند و مال را قبله و هدف و كعبه و امام و يعسوب خويش ميدانند.
اين سخن گرانقدر آن قدر عميق است كه هرچه در آن غور كنيم به عمق آن نميرسيم. ياللعجب! اي امير فصاحت عالم، اي علي، تو چه اعجوبهاي هستي كه دو جمله كوتاه مي گويي، اما اين دو جمله مانند دو درياي بزرگ، بيكران و پهناور هستند.
بنابراين اگر ميخواهيد ببينيد آيا مؤمن و شيعة واقعي هستيد يا خداي ناخواسته از تشيع فاصله داريد و جزء فاجران و فاسقان هستيد، معيارش همين است. ببينيد نگاه شما و عشقتان به مولا علي(علیهالسلام) چگونه است. آيا به اين عشق ميورزيد كه خود را همانند ايشان كنيد، آيا به اين عشق ميورزيد كه خود را به ايشان نزديك كنيد، آيا به اين عشق ميورزيد كه پيش امام(علیهالسلام) عزيز باشيد حتي اگر هيچ ثروتي نداشته باشيد؟ يا نه، به مال عشق ميورزيد!
اين ميزان و معيار، بر سر دو راهي ها بيشتر و بهتر به كار مي آيد؛ يعني اگر سر يك دو راهي قرار گرفتيد كه نتيجه قدم گذاشتن در يكي از اين دو راه رضايت مولا علي(علیهالسلام) و سرانجام قدم نهادن در طرف ديگر، رسيدن به ثروت و رياست و مال و مادّيات است، چنانچه از راه رضاي اميرالمؤمنين(علیهالسلام) منحرف شديد و به سوي مال و ثروت چرخيديد، بايد بدانيد كه شيعه نيستيد. اما اگر در اين دو راهي امتحان، از مال و ثروت به راحتي چشم پوشيديد و عاشقانه به دنبال مولا پركشيديد، بدانيد كه شيعهايد.
حضرت علي(علیهالسلام)؛ مصداق حبل الله
از برادران و خواهران پيرو حزب الله انتظار مي رود كه شيعه راستين مولا علي(علیهالسلام) باشند؛ زيرا حزب الله، حزب علي(علیهالسلام) است. خداوند در قرآن ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقوُا؛ چنگ بزنيد به حبل الله المتين و متفرق نشويد». براساس اين آيه آنچه مايه وحدت ما است حبل الله است و اگر حبل الله نباشد تفرقه به وجود ميآيد . در روايات حبل الله به ولايت علي(علیهالسلام) تفسير شده است و همين جا است كه مولوي ميگويد:
جان خوكان و سگان از هم جداست
متحد جانهاي مردان خداست
يعني مردان خدا كه به حبل الله تمسك كرده¬اند، جان هايشان با يكديگر متحد است.
ولايت مطلقه فقيه
اينكه امروز ما ولايت مطلقه فقيه را معيار و ميزان شناخت يك انسان انقلابي راستين ميدانيم، از اين رو است كه ولايت مطلقه فقيه شعبهاي از ولايت مولا علي(علیهالسلام) است. امروز اگر فردي بدون پذيرفتن ولايت فقيه، ادعاي انقلابي بودن و متدين بودن بكند، دروغ مي گويد و خود او عامل تفرقه است. بنابراين ولايت علي(علیهالسلام) ميزان و محك است و ولايت فقيه نيز پرتوي از ولايت اميرمؤمنان(علیهالسلام) و امامان معصوم(علیهمالسلام) است كه با اين معيار بايد خودمان را در سر دو راهيها امتحان كنيم.
گاهي مواردي پيش ميآيد كه خود را فريب ميدهيم. خودفريبي كه يكي از صفات زشت بشر است، حالتي است كه در آن فرد در برابر حقايق روشني كه وجدانش هم آنها را قبول دارد ايستادگي مي كند و آن حقايق را توجيه ميكند. چنين فردي منطقي شيطاني درست ميكند تا راه زشت خويش را توجيه كند. اگر ما اين خود فريبي را كنار بگذاريم آن گاه درمييابيم كه آيا واقعاً شيعهايم يا نه. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «بَلِ الاِنْسانُ عَلي نَفْسِهِ بَصيرةٌ وَ لَوْالْقي مَعاذيره؛ بلكه انسان بر خويش آگاه است،اگر چه عذری بیاورد».
اگر انسان بهانهها، عذرتراشيها و توجيهات شيطاني را كنار بگذارد و با چشم بصيرت در محكمة وجدان خويش بنشيند، خودش ميفهمد چهكاره است، امّا متأسفانه خودفريبي يكي از شايعترين مرضهاي ما است. عمرِسعد خود را فريب داد. او ميدانست كه راه امام حسين(علیهالسلام) حق است، اما خود را به جهالت و نفهمي زد. اگر اين خودفريبيها كنار رود و با محك و معياري كه گفته شد خود را بسنجيم، بسياري از ما روسياه خواهيم بود.
خدا نكند از اين آزمون روسياه بيرون بياييم. ما كه ميخواهيم جزء حزب الله باشيم، ما كه مي خواهيم جزء سعادتمندان عالم باشيم كه فرمود: اَلا اِنَّ حِزَبَ اللهِ هُمُ الْمُفلِحَون ، نكند در آزمون با اين محك روسياه شويم، نكند حتي معيار انتساب ما به حزب الله، يك معيار مادي باشد. اگر اين گونه باشد، اين حزب، حزب علي(علیهالسلام) نيست. اگر معيار ما مال و ثروت شد، بيچارهايم؛ چرا كه «اَلْمالُ يَعْسُوبُ الفُجار».
گاهي انسان سر خودش كلاه ميگذارد و خودش را فريب مي دهد. بعضي ها هستند كه حتي انتسابشان به حزب الله نيز براي به دست آوردن شهرت و يا جلب منفعت مادّي است. پناه ميبريم به خدا از اينكه چنين كار ناهنجاري در برنامه ما باشد، كه در اين صورت هم خود را ضايع كرده ايم و هم حزبالله را.
دين محوران و دنيامحوران
بايد در سر دو راهيها خود را امتحان كنيم. امام حسين(علیهالسلام)، پيشواي آزادگان عالم كه شاگرد مبرّز مكتب پدرش علي(علیهالسلام) است ميفرمايد: «اَلنّاسُ عَبيدُ الدُّنيا و الدّينُ لَعْقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَاذِا مُحِصُّوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيانُونَ». حضرت اين حديث را در مسير حركت به سوي كربلا خطاب به ياران خويش بيان كرد و فرمود: مردم بندگان دنيا و بندگان شكمند ، و دين به صورت آب دهاني بر سر زبانشان ماليده شده است، دين مردم سر زبانشان است، نه در عمق قلبشان. اينان سنگ دين را به سينه ميزنند، اما تا زماني كه معيشت مادي شان روبه راه باشد و همراه دين منفعت نيز باشد. چنين افرادي وقتي ميگويند ما متدين هستيم خود را فريب مي دهند؛ زيرا دين را به خاطر پول و رياستش ميخواهند. اما هنگامي كه در بوته امتحان بلا و سختي آزموده شوند، ميبينيم كه دينداران راستين كم هستند.
حضرت امام حسين(علیهالسلام) اين سخن را هنگامي بيان كرد كه فوجفوج از كساني كه همراه او آمده بودند، پس از آنكه كم كم سختي راه پيش روي حضرت در مسير كربلا را احساس ميكردند، ايشان را ترك مي كردند و ميرفتند. اين در حالي بود كه وقتي حضرت از مكه به سوي كربلا حركت كرد بنا بر نقل صحيح حدود شش هزار نفر همراه او بودند، اما در شب عاشورا تنها حدود 72 نفر از اين تعداد باقي مانده بودند.
ما بايد از تاريخ درس بگيريم. اميدوارم كه سختي در كارتان نباشد، اما اگر هم هست بايد خود را براي آن آماده كنيد. اگر راست میگویید كه ما از ياران شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي هستيم و ميخواهيم عضو حزب الله باشيم، اگر به راستي ميخواهيد شيعه راستين باشيد، بايد اين حديث مولا علي(علیهالسلام) را مو به مو به كار ببنديد تا همه جا دنبالهرو او باشيد نه به دنبال مال و ثروت. البته اسلام مخالف ثروت و مادّيات نيست، اما اگر در جايي راه امام علي(علیهالسلام) از راه مال جدا شد، شيعه راستين كسي است كه در آنجا عاشقانه دنبال حضرت علي(علیهالسلام) برود، نه به دنبال مال و شهرت و نه دنبال خودخواهيهاي خودش.
سخن پيرامون توضيح روايت «اَنَا يَعْسُوبُ الْمؤمِنينَ وَ الْمالُ يَعْسُوبُ الفُجار» كه همچون دريا، بينهايت عمق دارد را به پايان مي برم و لب فرو ميبندم؛ چرا که واقعاً از اينكه بتوانیم كلام مولا(علیهالسلام) را تحليل كنيم عاجزيم.
خدايا توفيق پيروي از حضرت علي(علیهالسلام) را به ما عنايت فرما. همان گونه كه امام سجاد(علیهالسلام) در دعاي ابوحمزه ميفرمايد كه «سَيّدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُنيا مِنْ قَلْبي؛ آقاي من، مولاي من، حب دنيا را از دلم بيرون كن»، پروردگارا حب دنيا را از قلب ما بيرون كن. خدايا به آبروي محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل محمد(علیهمالسلام)توفيق پيروي راه شهيدان عزيز انقلاب، به ويژه 72 تن شهيد مظلوم دفتر حزب جمهوري اسلامي را به همه ما عنايت بفرما. خدايا ميزان عمل ما را با پيروي از علي(علیهالسلام) سنگين بفرما. پروردگارا، به آبروي علي(علیهالسلام) و به عظمت امام زمان(علیهالسلام) رهبر بزرگوارمان را از همه بلاها حفظ بفرما. توفيق حركت در خط ولايت فقيه به همه ما عنايت بفرما. خدايا به آبروي محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل محمد(علیهمالسلام)ما را از وفاداران به دين، فداكاران براي اسلام و از جانبازان و سربازان و از خودگذشتگان قرار بده. پروردگارا، عاقبت امور ما را ختم به خير بگردان. خدايا دشمنان اسلام و مسلمانان، به ويژه رژيم صهيونيستي را نابود و منكوب بفرما.